اولین تجربه مهدکودک
به دلیل غلیان !! احساسات شدید !!! مادرانه !!!! این پست رو از زبون مامانم بخونین. سلام دوستان. الان که دارم این پست رو مینویسم آویسا رفته مهد و یه جورایی حس میکنم قلبم سر جاش نیست!!! بذارید از اول براتون تعریف کنم. 29 شهریور به همراه آویسا راهی جشن افتتاحیه مهد شدیم. آویسا برای رفتن به مهد خیلی خیلی ذوق زده بود و هر دقیقه میپرسید پس کی میریم! وقتی خانم مدیر از بچه ها خواست برای بازی به حیاط برن تا ایشون با مامان ها صحبت کنند آویسا زود از جا پرید و دنبال بچه ها رفت. بعد از شنیدن حرف های مدیران مهد و گرفتن برنامه تغذیه از مهد خارج شدیم. آویسا توی حیاط حسابی بازی کرد و یکی ...
نویسنده :
مامان پاتمه
10:31