آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

آویسا کوچولو

تولد نوزاد جدید

سلام گفته بودم که دایی حسین جونم و مهرناز خانم منتظر اومدن یه نی نی ناز هستند. روز 24 دیماه اون نی نی خوشگل به دنیا اومد. یه آقا پسر خیلی نازنازی به اسم آرسام . وای که چقدر من ذوق کردم و هر روز از مامان سراغشو میگیرم دیروز به اتفاق بقیه دایی ها و خاله و مامان جون اینا همه رفتیم خونه دایی حسین. اینم عکس من و آرسام فسقلی اینم آرسام کوچولوی اخموی ما     تولد این گل کوچولو رو به دایی حسین و مهرناز خانم خیلی تبریک میگیم و میدونیم که حضورش زندگیشون رو صد برابر زیباتر میکنه. انشالا که همیشه سالم و سرحال باشه. خوب بریم سراغ آویسا! چند روز پیش مامان در پی خوندن وبلاگ چن...
1 بهمن 1390

دَدَرنامه 4 (کیش)

سلام دوستای گل و گلاب خودم ممنونم که تو نبودمون انقدر بهمون لطف داشتین ما یه سفر کوتاه 3 روزه به کیش داشتیم و برگشتیم خونه. بریم سراغ دَدَرنامه. شنبه 10 دی ساعت 8 و نیم شب مابه همراه مامان جون شیرین و باباحاجی  از اصفهان پرواز داشتیم و چون اولین سفر هوایی من بود خیلی خیلی هیجان داشتم. توی هواپیما اصلا اذیت نکردم و مثل یه خانم نشسته بودم فقط آخرای سفر گوشام گرفته بود و من که تا حالا با این مورد برخورد نکرده بودم داد میزدم و میگفتم م امان چرا صدام نمیاد؟ مامان سعی می کرد به من بفهمونه گوش هام گرفته که صدای خودم رو نمیشنوم ولی من فکر میکردم بقیه هم صدای منو نمیشنون و برای همین با جیغ و داد حرف میزدم و ...
15 دی 1390

یلدا تموم شد؟

سلام. دیر اومدیم نه؟ یلدا تموم شد؟ ای داد بیداد! چرا ما انقدر تنبل شدیم آخه؟ شب یلدا ما خونه مامان بزرگ و آقا جون بودیم. همه خانواده بابایی دور هم جمع بودن و امسال 2 تا عضو جدید هم داشتیم. عمو عادل شوهر پریسا دخمل عمه م و خاله آزاده همسر محمد پسر عمه م بودند، که حضورشون رو توی جمع خودمون تبریک میگیم. کل یلدا واسه من به بازی و بدو بدو و شیطونی و البته خوردن انواع میوه های خوشمزه گذشت و چقدرم هم حال داد! فردا شب یلدا هم قرار بود خونه مامان جون شیرین و باباحاجی جمع بشیم. من که زودتر رفتم و اونجا بودم ولی مامان باید میرفت سر کار و تا ساعت 7 نمی یومد وقتی هم که اومد یک عدد مامانی خسته و بی حال داشتیم که حوصله هیچی نداشت! ...
6 دی 1390

یک پست پاییزی

سلام اول از همه یه عالمه تشکر از همه دوستای خوبم به خاطر تبریک تولد و انرژی مثبتی که با تعریف از کارهای مامان براش فرستادین. دوستتون دارم. این روزها من فوق العاده پرحرف شدم! لحظه یا ثانیه ای نیست که ساکت باشم. روی صحبتم هم با مامان و بابا و عروسکا و اسباب بازیهاست. خلاصه همه اطرافیانم گرفته تا خودم !!! چند روز پیش مامان گفت: آویسا آخه تو چرا انقدر حرف  میزنی؟  و من گفتم: خوب چون دهن دارم زبون دارم باید حرف بزنم دیگه! اول تمام جمله هایی که میشنوم یه چرا میذارم و میپرسم بعد اول جوابی که بهم میدن دوباره یه چرا میذارم و میپرسم! مثلا به یه نمونه دقت کنین: -آویسا بیا پالتو بپوش میخوایم بریم بیرون. - چرا پا...
19 آذر 1390

تولد 3 سالگیم

سلام دوستای خوبم امیدوارم عزاداری های همه شما قبول باشه. من کلی برای همه دوستای خوبم دعا کردم. اینم من قبل از رفتن به عزاداری. امسال تولدم توی دهه اول محرم بود. بنابراین خبری از مهمونی و جشن و شادی نبود. فقط به خاطر دل کوچولوی من یه تولد خانوادگی گرفتیم. مامان جون ها و خاله هم زحمت کشیدن و دل من رو شاد کردند. این تزییناتی که امسال دوباره مامان خودش درست کرده بود. امسال همه جا خرگوش داشتیم. کیکم: و اینم ملکه خرگوش ها!! کلی ذوق کردم و شمع رو 10 باری فوت کردم! اینم چند تا عکس دیگه: ...
16 آذر 1390

3ساله شدنت مبارک گلم

سلام امروز سومین سالی است که 11 آذر برای ما روز خاص و خاطره انگیزی است. سومین سالی که خداوند ما را لایق داشتن هدیه ای زیبا همچون آویسا دانسته. اما امروز روز بزرگداشت حضرت علی اصغر هم هست.و ما هم همین جا عرض ادب می‌کنیم. السلام علیک یا علی اصغر حسین. خدایا به حق علی اصغر حسین, همه بچه های مریض رو شفا بده. خدایا همه همه زن هایی که آرزوی مادر شدن دارند بچه های سالم عطا کن و طعم شیرین مادری را به آن‌ها بچشان.   خدایا به حق علی اصغر حسین, دخترک سه ساله ما را از همه بدی ها و بلاها در امان بدار. خدایا حالا که ما را لایق داشتنش دانستی لیاقت پرورش صحیحش را هم به ما عطا کن.   دختر...
11 آذر 1390

آذر مبارک

  سلام سلام سلااااااااااااااام ببخشید که ما انقدر تاخیر داشتیم. قرار بود مامان اولین روزه آذر بیاد و آپ کنه که فرصت نکرد.... اکشال نداره! اولین روز زیبای آذر اینجا بارون میومد و خیلی روز قشنگی بود. وارد زیباترین ماه سال شدیم. آذری های خوشگل تولد همتون مبارک امسال هم قرار نیست برای من مهمونی تولد بگیرن و باز هم یه جشن کوچولو داریم ولی من به همینم دلخوشم و مدام میپرسم پس کی تولدم میشه و از دو هفته قبل هم میگفتم فردا تولدمه!!! راستی محرم هم داره کم کم از راه میرسه. به همه دوستای خوب تسلیت میگم و التماس دعا داریم از همه شما. انشالله به زودی با عکس های تولد میایم پیشتون. ای...
3 آذر 1390

35 ماهگیم مبارک

سلام دوستای خوب و نازم بابت همه تبریک ها ممنون امروز تولد 35 ماهگیه منه   تا 3 ساله شدنم فقط یک ماه مونده. اینم کیک 35 ماهگی که مامان دیشب برام پخت. چند روزیه حالم خوش نیست و خیلی سرفه میکنم. امروز مامان منو برد دکتر همش میگم چه بد که من سرما خوردم ! آخه خییییلی هوس شکلات کردم! کلی حرف برای گفتن داشتم ولی نمیدونم چرا همش یادم رفته!!! شاید به خاطر اینه که توی مطب دکتر خیلی معطل شدیم! انگاری همه بچه ها مریض شدن! یه کم از این روزام بگم: مدتیه دائم به مامان میگم باید یه نی نی بیاری! همش میگم من یه داداش کوچولو میخوام! میخوام بغلش کنم!! ولی نمیدونم چرا هر چی میگم مامان اصلا به روی خو...
11 آبان 1390

آویسا قهرمان میشود

سلام دوستای خوبم بعلههههههههههههههههههه ما دوباره تو وبلاگ میثمک اول شدیم اینم بگم که بدون لطف و رای شما هیچ وقت اول نمیشدیم دوستتون دارم دوستای گل و بامعرفت من وقتی تو کامنت دونی میثم اسم های آشنای شما دوستای خوب رو میدیدیم کلی ذوق میکردیم   خوب این وسط باید چند تا تشکر ویژه هم بکنیم اولیش از نازنین جون مامان فاطمه که کلی واسه ما تبلیغ کرد و خداییش چند تا رای آخر رو اگه برامون جمع نمیکرد ما اول نمیشدیم بعدشم خاله یسنا مامان باران کوچولو که تو وبلاگش واسمون تبلیغ کرد و بعد هم مهسا جون که کلی رای تو خوابگاه از دوستاش برامون جمع کرد و خجالتمون داد. این عکس نفرات اول تا سوم &nb...
4 آبان 1390