دَدَرنامه 4 (کیش)
سلام دوستای گل و گلاب خودم
ممنونم که تو نبودمون انقدر بهمون لطف داشتین
ما یه سفر کوتاه 3 روزه به کیش داشتیم و برگشتیم خونه.
بریم سراغ دَدَرنامه.
شنبه 10 دی ساعت 8 و نیم شب مابه همراه مامان جون شیرین و باباحاجی از اصفهان پرواز داشتیم و چون اولین سفر هوایی من بود خیلی خیلی هیجان داشتم.
توی هواپیما اصلا اذیت نکردم و مثل یه خانم نشسته بودم فقط آخرای سفر گوشام گرفته بود و من که تا حالا با این مورد برخورد نکرده بودم داد میزدم و میگفتم مامان چرا صدام نمیاد؟
مامان سعی می کرد به من بفهمونه گوش هام گرفته که صدای خودم رو نمیشنوم ولی من فکر میکردم بقیه هم صدای منو نمیشنون و برای همین با جیغ و داد حرف میزدم و موجب خنده همه مسافرا شدم!
وقتی رسیدیم کیش از فرط خستگی دیگه حال هیچ کاری نداشتیم به جز لالا!
صبح روز بعد صبحانه رو خوردیم و توی یه هوای عالی رفتیم پیاده روی تا کنار دریا. هوا واقعا عالی بود و دریا واقعا زیبا.
چند ساعتی توی ساحل بودیم و کلی خوش گذروندیم، انقدر من اصرار کردم که بریم کوسه ها (دلفین ها) رو ببینیم که عصر همون روز پارک دلفین رو گذاشتیم توی برنامه و رفتیم اونجا،
از همون لحظه اول من فقط میگفتم بریم پیش کوسه ها هیچ از برنامه های حاشیه ای که گذشته بودند خوشم نمیومد! باغ پرندگان همش نق زدم که اینجا بو میاد بریم پیش کوسه ها!!! بعدش کلاسیک شو بود که من اصلا خوشم نیومد و انقدر نق زدم تا برنامه تموم شد! بعد از اون آکواریوم شو بود ماهی ها تا حدی منو سرگرم کردن و من ذوق زده بودم که یه ماهی شبیه Dory پیدا کردم!
تا بالاخره رسیدیم به برنامه دلفین ها یا به قول من کوسه ها! خیلی خوشم اومد ولی انقدر خسته شدم که آخرای برنامه خوابم برد و واسه همین برای برنامه بعد نموندیم و برگشتیم هتل! نصفه شب هم باز از خواب پریدم و گفتم بریم پیش کوسه ها!!!
نیمه اول روز بعد بیشتر توی مراکز خرید بودیم و من مثل یه خانم عاقل و نمونه رفتار کردم! یعنی اصلا نق نزدم هر چقدر هم از جلوی اسباب بازی فروشی رد میشدیم اصلا نمیخواستم که برام بخرن! خلاصه که تحسین برانگیز بودم.
عصرش هم رفتیم تور دور جزیره. اول از کاریز کیش دیدن کردیم که من از دویدن توی سالن ها خیلی خوشم اومد
بعدش رفتیم پارک درخت سبز
بعد از اون هم کشتی یونانی رو دیدیم که البته به دلیل تاخیر آقای راننده ما دیر رسیدیم و غروب کنار کشتی نبودیم واسه همین نتونستیم عکسی بهتر از این بگیریم
و خلاصه روز دوم هم اینجوری گذشت. روز سوم هم باز رفتیم ساحل ، این بار رفتیم پارک ساحلی مرجان
مامان خیلی دلش میخواست سوار جت اسکی بشه ولی فعلا نمیتونست این کار رو انجام بده بابا هم واسه اینکه دل مامان نسوزه! تنهایی نرفت!
واسه همین به دوچرخه سواری اکتفا کردیم. مامان سوار سه چرخه شد و منم توی سبدش سوار کرد و با بابایی کلی لب ساحل تفریح کردیم. خلاصه بعدش هم یه کوچولو دیگه خرید کردیم و عصر هم ساعت 6 و نیم به طرف اصفهان پرواز داشتیم.
وقتی رسیدیم اصفهان چنان از سرمای اصفهان شوکه شدیم که نگو! و البته هوای خشک و آلوده اصفهان همون اول سرفه رو برامون به ارمغان داشت و کلی دلمون برای هوای کیش تنگ شد.
اینم عکس حسن ختام از آویسا در فرودگاه اصفهان.
و اما دلیل اینکه چرا دیر آپ کردیم و به دوستامون سر نزدیم این بود که سرفه های من توی فرودگاه شروع شد و متاسفانه ادامه پیدا کرد چند روزی تب داشتم سرفه میکردم و حسابی حالم بد بود! من که همیشه خوب غذا میخوردم چند روزی به جز یکی دوقاشق سوپ هیچی نمیخوردم و من که همیشه از خواب فراری بودم انقدر بی حال بودم که روزی چند بار خوابم میبرد!
خلاصه دل مامان و بابا رو حسابی کباب کردم تا اینکه امروز بهترم خدا رو شکر