آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

آویسا کوچولو

آش جون مهمونی

1389/6/4 15:53
نویسنده : مامان پاتمه
193 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.

ماه رمضون خوش می گذره؟

من که همش به مهمونی رفتنم! و کلی بهم خوش می گذره. وقتی مامان میگه میخوایم بریم مهمونی من می گم: آش جون مهمونی!! امادی بشیم! (آخ جون مهمونی آماده بشیم!)

البته به مامان بیشتر خوش می گذره چون کاملا آشپزخونه تعطیل شده و لازم نیست غذا بپزه!  

سه شنبه شب دانشگاه بابایی برای افطار دعوتمون کردن. این عکس رو توی دانشگاه گرفتم:

 

اینم چند تا عکس که مامان برای امتحان امکانات دوربینش من رو مدل عکاسی قرار داده!!

 

 

 

و دیشب به صورت داوطلابانه رفتم تو گانبنه!!! تا برای افطاری بابایی طبخ بشم!!

و اما جدیدترین شیرین زبونی ها:

مامان: آویسا کجایی؟

من با اشاره به خودم: اینجایم!!

من مامانی رو کیسه بوکس قرار دادم و کتکش میزنم!

مامان: خوب چرا همش منو میزنی یه کم هم بابا رو بزن

من: نه بابا گناه دایه!

مامان:

بابا:

راستی دایی حسین یه آزمون به قول خودش speaking از بچه ها میگیره. زمان این آزمون موقعی هستش که یه مامان با افتخار اعلام میکنه که بچه من کامل حرف می زنه.

این جور مواقع دایی برای مچ گیری!! فوری می گه عزیزم بگو قسطنطنیه!!!

و بچه در صورتی قبول میشه که بتونه این کلمه رو بگه!! من الان دوسه ماهیه که آزمون speaking رو قبول شدم و خیلی قشنگ می گم: گوسطنطنیه!!

 

راستی قالب نو هم مبارکم باشه. چطوره؟ خوبه؟

پی نبشت: از طرف مامان از همه دوستای گلم که بهشون سر نمیزنیم معذرت می خوام. مامان فقط زمانی میتونه بیاد نت که من خوابم و الان که صبح ها میره سر کار کمتر می تونه از این زمان استفاده کنه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)