آویسای شیرین زبون
سلام دوستای مهربونم. ممنونم که جویای احوالم بودین
خدا رو شکر حالم خوب شده. دیگه اثری از مریضی نیست.
فقط این روزا سر مامانی خیلی شلوغه باسه همین نمیتونه بیاد برام آپ کنه. (یه لحظه هم فکر نکنین داره درس میخونه!!!!! چون این تنها کاریه که نمیکنه!) انقده شیرین زبون شدم که نگو!!! دیگه خیلی راحت منظورم رو میرسونم! جمله های زیادی میگم. و تقریا هر کلمه ای که بگن٬ تکرار می کنم!
چند نمونه از شیرین زبونی هام: اگه بابایی موقع بازی پاشه بره میگم : بابا نیو!!! بیا باجی! (بابا نرو! بیا بازی) وقتی میاد میگم : بیا! بیا بچین! (بیا بشین!) اگه دراز بکشه میگم نه پاچو! پاچو بچین : (پاشو بشین!)
گاهی وقتا حتی موقعی که سبار تاب تاب نیستم هبس میکنم شعرشو بخونم : تاب تاب عباچی ..... آسی ننداجی (تاب تاب عباسی .... آویسا رو نندازی!!!)
بختی خیلی گشنمه مامان رو میکشم تو آشپزخونه سمت جا ظرفی و میگم: بُتاب بده! (بشقاب بده) بعد میرم سمت اجاق گاز و میگم: به به بیز(به به بریز!) وقتی تموم شد میگم : بده می آخ ( بده میخوام!)
دیگه اینکه روزی شونصد بار از روی کتاب حیوانات باید به همراه مامان حیوانات رو مرور کنم!! و تقریبا عکس همه حیوونا رو می شناسم و اسماشون یا صداشون رو میگم
بب (ببر) ، ایل (فیل) ، موچی (موش) ، پیچی (پیشی) ، چیر ( شیر)، ایس (خرس) ، ابس (اسب)، بَ بَ (ببعی)، مااا (گاو) ، اَ اَ (الاغ!!!)، آپو (هاپو)!!
مامان و بابا هم فقط ذوخ می کنن و قربون صدقه هوشم میرن!!
اینم چند تا عسک خوشتل :
این از همون سری عسکاییه که توی حیاط گرفته بودیم
این ماله چند شب پیشه که عمو اکبر دعبتمون کرده بودن توی باغ، من این وسیله نقلیه رو پیدا کردم و حاضر نبودم بیام پایین، تو این عکس هم شاکی هستم که چرا برای گرفتن عسک توقف کردیم!!!
این خانم شیمی دان هم منم که یه بار دیگه با بابایی رفتم محل کارش دارم اوربیتال ها رو بررسی می کنم!!