آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

آویسا کوچولو

لاله های باجگون

1388/2/12 15:17
نویسنده : مامان پاتمه
194 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

دیروز صبح مامانی منو بیدار کرد و شروع کرد هِی به من لباس پوشوند! داشتم خفه میشدم. اول صُبی ببین چه جوری اصاب آدم رو خورد میکنندا!!!

بعدش با بابایی و بابابزرگ و مامان بزگ سوار ماشین شدیم خیلی راه رفتیم من دیگه خوابم برد وقتی بیدار شدم یه جایی بودیم که پر از درخت بود ولی اسمش پارک نبود باغ بود!! عمه شهلا و عمه عزت هم بودند.

موقع ناهار یه بوهای خوش مزه‌ای میومد ولی معلوم بود که مامان نمیخواست به من از اونا بده چون قبل ناهار فوری به من شیر داد!!! منم انقدر گریه زاری کردم تا نذاشتم ناهارشون رو بخورن!!!

بعد از ناهار خوابیدم وقتی بیدار شدم بابایی داشت میگفت بریم لاله‌های باجگون ببینیم!! نمیدونم این دیگه چی بود که میخواستند ببینند!! تو ماشین مامانی نمیذاشت من بخوابم میگفت میخوام اونجا بیدار باشی ازت عکس بگیرم!!!

رفتیم یه جایی که خیلی آدم بود! کلی پتو به من گرفتند و منو بردند بیرون! اصابم خورد شده بود اصلا مگه لاله باجگون چیه که منو میخوان ببرن پهلوش!! من نمیخواستم برم باسه همین دوباره گریه کردم بابایی منو برد تو ماشین بعدش خودشم رفت و من موندم پیش مامان بزرگ!  وقتی اومدن برگشتیم خونه من توی راه لالا کردم. وقتی بیدار شدم خونه بودیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)