آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

آویسا کوچولو

حموم

1388/2/9 12:27
نویسنده : مامان پاتمه
185 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

 

راضی جون مرسی باسم نظر دادی. منم دلم می‌خواد شما رو ببینم!

دیروز عصر مامان جون شیرین اومدن خونمون خیلی خوشال شدم چون مامان جون همش منو بغل میکنه و باهام بازی میکنه .

مامان بزرگ هم که طبقه پایینه همین طور وقتی میاد همش با من بازی میکنه.

 ولی الکی خوشال شدم چون شنیدم مامانی داشت به مامانش میگفت من میرم حموم بهداَ شما آویسا رو بیارین بشورمش!

همش نگران بودم من از حموم خیلی میترسم! رو سرم شامپو میمالن که خیلی تخل و بد مزه است!!تازه انقدر آب میریزن روم من همش میترسم غرق بشم!!

 خلاصه انقدر تو حموم گریه کردم که وقتی اومدم بیرون از خستگی لالا کردم. پیش خودمون بمونه خواب بعد حموم خیلی میچبسه!!

وقتی بیدار شدم خاله و مهسا جون و امیر اومدن خونمون! یه چیزایی با خودشون آورده بودن شبیه ماکارونی بود ولی سفید بود بهش میگفتن پالوده!

خییییییلی دلم میخواست یه کم بخورم ببینم چه مزه‌ایِ ولی هرچی نگاه کردم و دست و پا زدم تا دلشون بسوزه و یه کم بدن من بخورم ندادن!! به من همش شیر میدن! خوب شیر خوش مزه‌است ولی من از اونایی که خودشون میخورن هم خیلی دلم میخواد!

بعدش تو تلفزیون یه فیلم نشون داد که بازیگرش من بودم همشون نگاه میکردن نمیدونم من اونجا چیکار میکردم؟!!

شب کلی مهمون داشتیم دایی جون‌ها هم اومدن! همه هی منو بغل میکردن و بوس میکردند! نمیدونم چرا مامانی نمیگفت که آقای دکتر گفته بوسش نکنین فِک کنم مامانی حواسش نبود!

همه که رفتن مامانی باسم لالایی گذاشت و من لالا کردم!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)