آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

آویسا کوچولو

یلدا + تولد امیر

1391/10/9 1:35
نویسنده : مامان پاتمه
383 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستانبغل

میدونین ما داریم تو خونمون با ویروس سرماخوردگی دستش ده بازی میکنیم!!!نیشخند

هی پاسش میدیم به همدیگه!!زبان احتمالا تا آخر زمستون خونه ما میمونه!!!نگران

الان پیش مامانیه!! نیشخنددوروز بود همش ماسک میزد تا ویروس رو به بقیه نده!! تا ببینیم چی میشه!!!آخ

امسال پنجمین یلدا بود که من تجربه میکردماز خود راضی

هر سال که میگذره معنی این جور مراسم رو بهتر درک میکنم. امسال هم توی مهد جشن گرفتیم و هم دوبار خونه مامان بزرگ هام.تشویق

خونه مامان جون شیرین من و علی و زهرا و هادی کلی شیطونی کردیم و خوش گذروندیمهورا

یه سینی پر از میوه گذاشتیم روی کرسیخوشمزه دورش نشستیم عکس گرفتیم میوه خوردیم و گفتیم و خندیدیم!قلب

البته ما بچه ها بیشتر شیطونی کردیم! قلب

من و سینی میوه:


من و زهرا قلبدختر دایی جونم:

خونه مامان بزرگ هم من و نرگس قلبدختر عموم با هم بازی کردیم. مامان سیب و کیوی ها رو تزئین کرد.یول عکسش رو حتما تو وبلاگ آوش دیدین!! حالا منم اینجا یه عکس میذارم.چشمک


تو درست کردنش منم کمک دادم!!از خود راضی مثلا برش های کیوی که کج میشد رو برمیداشتم میگفتم مامان این خوب نشده و فورا میخوردمش!! زبانیا داخل سیب ها که خالی میشد میخوردم تو این مورد بابایی هم کمک داد!!!خندهنیشخند


هفتم دیماه تولد امیر جونقلب پسر خالم بود. این جا یه بار دیگه بهش تبریک میگیمبغل

ما رفتیم خونه خاله.قلب مهسا بغلهم از تهران اومده بود. مهسا رو خیلی دوست دارمقلب همش ازش میخوام برام لاک بزنه و اونم خیلی مهربونه با حوصله برام چند بار لاک میزنه.خجالت

من و امیر جوناز خود راضی:

اینم من و آوش  و مامان جون شیرین قلب(این عکس به درخواست محیا جون ماچگذاشته شد)


دو تا عکس بعدی رو هم تو اتاق مهسا گرفتمعینک:

قلبماچقلبماچقلبماچقلبماچقلبماچقلبماچ

دیشب از اتاقم که اومدم بیرون باباییم گفت: آویسا جون قلبمیشه چراغ رو روشن کنی؟؟از خود راضی

و من گفتم: نه!!!!خنثی چرا تا چشمتون به من می افته میخواین یه کاری براتون بکنم؟؟؟قهر

بابایی این شکلی بود:تعجبتعجب

و مامان این شکلی:قهقههقهقهه

گفتم دلش نشکنه همش به اون ضد حال میزنم چشمکیه بار هم به بابایی ضد حال زدم!!!زبان


دوستون دارم خیلی زیاد.قلب

 

یه چیزی رو مامان همین الان یادش اومد و چون حتما تا پست بعدی یادش میرهنیشخند همین حالا اضافه میکنیمچشمک:

دیشب داشتم با مامان مسواک میزدم بهش گفتم: تو دخترم باش و من مامانت.از خود راضی

مامان: باشهقلب

من: دخترم ببین باید همیشه بعد از غذا خوردن و شیرینی و شکلات مسواک بزنیبازنده

مامان: چرا مامان جون؟یول

- واسه اینکه یه حشره های خیلی ریزی وجود دارن به اسم باکتری!! باکتری ها خیلی شیرینی و شکلات و غذاهای مونده تو دندون رو دوست دارن بعد میان اونا رو بخورن اون وقت دندونت خراب میشه زشت و سیاه میشه و درد میگیره!!عینک

 (مامان کلی تعجب کرده بودتعجب چون اینا رو خودش به من یاد نداده بود!!از خود راضی)

بعد گفتم: خوب حالا میدونی باکتری ها از کجا میان؟متفکر

-نه نمیدونم مامانیییییول

- بی زحمت یه لحظه مامان شو بهم بگو از کجا میان بعد دوباره بچه ام شو!!!منتظر

- خندهنیشخند

پسندها (1)

نظرات (0)