آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

آویسا کوچولو

جایزه های من

1391/8/9 10:31
نویسنده : مامان پاتمه
286 بازدید
اشتراک گذاری

سلامشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

 یه چیزایی رو مامان یادش رفته بود بنویسه.

هفته اول که رفتم مهد یه روز تو مهد برام یه جایزه اومد!

خاله بهمون گفته بودن بچه هایی که خوب باشن و حرف گوش کن باشن براشون جایزه میاد تو مهد!! حالا از کجا الله اعلم!!

مامان میگه شاید فرشته ها که کارهای خوب بچه ها رو میبینن براشون میارن!ابرو

خلاصه واسه منم جایزه اومد اونم یه ساعت مچی که همیشه آرزوشو داشتم با همون رنگ دلخواهم یعنی صورتی پررنگ! خیال باطل

عجب فرشته های با هوشی هستن ها!!! 

اینم عکس من و ساعتم که  صبح قبل از مهد گرفته شد.

 


چون خیلی خیلی دوستان بهم لطف داشتن و گفتن صبح ها عکس بگیر و ما هم نظر مخاطبامون برامون خیلیییی مهمه، امروز این عکس ها رو واسه شما  گرفتم.

چشمامم اصلا پف نداره!

 

 

 اینجا هم ناراحتم که سربیس اومده!!!

خوب و هفته پیش فرشته ها دوباره برام جایزه آوردن مهد

ببینین:از خود راضی

 

مامان میگه شیفته اینه که من جایزه ام رو باز نمیکنم و میارم خونه باز میکنم! چه جوری طاقت میارم؟؟ به مامان گفتم دلم میخواست تو هم با من بازش کنی و خوششحال بشییی.

انقدر ذوق زده شد که نگووووشِـــکـْـلـَکْ هــآے آنـــ ـیکـآ

اینم جایزه ام یه سری کتاب با عنوان  میتوانم بسازم کلی کاردستی های باحال توش هست جالبه برای بچه های بالای 3 سال بخرین حتما.

اینم من و چند تا کاردستی هام:نیشخند

 

دیروز مامان به حرفم گوش نمیداد بهش گفتم: مامان جون تو رو به دینا نیاوردن که منو اذیت کنی و به حرف هام گوش نکنی ها!!!بازنده

چند روز پیش هم مامان حوصله نداشت و تا شب چند بار باهام عصبانی حرف زد دل شکستهشب که شد بهش گفتم: تو چرا انقدر امروز با من خشمیان بودی؟!!!دل شکسته

نیشخند

 

و آمما ممنونیم که انقدر راجع به بازی های من و مامان ابراز لطف کرده بودین. مامانم الان شدیدا احساس خود مشاور بینی بهش دست داده!!!

تو رو خدا انقدر تحویلش نگیرین فکر کرده خبریه!!

ادامه مطلب یه سری توضیح و بازی از زبون مامان هست هر کی دوست داره بخونه.لبخند

فکر نکنین که تو خونه ما یه دختر کوچولو هست که همه چیزش رویاییه!! نگران

فکر نکنین که این آویسا خانم ما هیچ وقت هیچ مشکلی با ما نداره!! نگران

میدونین من و آویسا و باباش هم مثل همه بچه های این سنی خیلی با هم کشمکش داریم!آخ به نظر من مهم طرز نگاه آدم ها به رفتار بچه هاس! چشمک

یادمه قبلا که خیلی غر میزدم و گلایه میکردم گاهی به مامانم میگفتم نمیدونم این بچه چرا اینجوری میکنه!

و مامانم همیشه بهم میگفتند: خودت داری جواب خودت رو میدی!! میگی بچه! خوب چون بچه است این کارها رو میکنه! لبخند

کاشکی بچگی های خودمون رو بیشتر به خاطر میاوردیم!!نیشخند لجبازی هامون رو! بی نظمی هامون رو حرص دادن هامون رو!!نیشخند

من که خداییش بچه اینجوری بودم!

آره دیگه خلاصه آویسا هم مثل هر بچه ای به هم ریزی و شلخته بازی داره! نامرتب کاری داره! نق میزنه! خودشو لوس میکنه!

من قبلا همش باهاش میجنگیدم!! سر هر کاری میخواستم هر جور شده با ملاطفت یا با زور یا با دعوا حرف خودم رو بهش بقبولونم ولی بعد از یه مدت به یه کلمه جادویی رسیدم به اسم بازی!از خود راضی

باور کنین این کلمه بچه رو جادو میکنه! اگه بتونین هر چیزی رو تو قالب بازی به بچه بگین حتما بهتر عمل میکنه!

یه مثال میزنم:

مامان: آویسا برو جیش کن!لبخند

آویسا:ندارم از خود راضی (در حالی که داره و رو پاهاش بند نیست!منتظر)

- داری! برو عزیزم وگرنه دیر میشه!ماچ

- نه ندارمعصبانی

10 مین بعد بچه دیگه اصلا نمیتونه راه بره ولی مقاومت میکنه!

20 مین بعد     ... مامان:  .......... آویسا:

30 مین بعد  .... مامان:    .......... آویسا:

باور کنین گاهی دیوونه میشم انقدر بهش میگم برو جیش کن!

ولی الان اینو یاد گرفتم!از خود راضی:  آویسا قطار بازی بدو بیا پشتمو بگیراز خود راضی

دو دو چی چی دو دو چی چی (میبرمش جلو در دستشویینیشخند ) هووووو اینجا ایستگاه پیاده شو! برو جیش کن زود برگرد وگرنه قطار حرکت میکنه!!نیشخند

به همین راحتی! هیچی هم حرص و جوش نداره!girl_blum2.gif

(این رو از توی یکی از کتاب داستان های خودش یاد گرفتمنیشخند)

آره خواهر های من!

سرتون رو درد نیارم اگه بتونین هر چیزی رو تو قالب یه بازی ساده جا بدین اون وقت معجزه رو میبینین!چشمک

حالا یه بازی ابداعی مامان پاتمه برای مرتب کردن اتاقاز خود راضی

واسه ما جواب میده شدییییییید!!

اول بگم فرض اول اینه که اشکال نداره بچه اتاقشو نامرتب کنه!!بازنده اتاق خودشه دیگه! حریمشه! دوس داره به هم بریزه! از خود راضیاگه اسباب بازی ها رو نریزه وسط و باهاش بازی نکنه پس به چه درد میخوره؟؟ از خود راضی

خوب الان اتاق نامرتبه و آویسا زیر بار مرتب کردنش نمیره! نگرانمیذارم استراحتش رو بکنه غذاشو بخوره سیر باشه و خوابشم نیاد بعد میگم بیا بازی (چی سر جاش نیست) رو انجام بدیم.از خود راضی

اول من میرم اتاقو میبینم چه چیزهایی توش ریخته! هر چیزی کف اتاقه به ذهن میسپرم و میرم بیرون از خود راضی

بعد اسم یه وسیله که کف اتاق افتاده رو میگم

مثلا میگم: عروسک باربی سر جاش نیستاز خود راضی

بعد تا 5 شماره میشمرم و برمیگردم توی اتاق اگه عروسک سر جاش باشه آویسا برنده اس و اگه سر جاش نباشه من برندم!از خود راضی

با جیغ و داد و بالا پایین پریدن بهش نشون میدم که برنده شدنم خیلی مهمه!
اینجوری تحریک میشه تا اون برنده بشه! چشمک

میرم بیرون و اسم یه وسیله دیگه رو میگم! و باز تا 5 میشمرم

آویسا مثل فرفره وسیله رو برمیداره میذاره سر جاش! از خود راضی

کلی هم میخندیم! تازه بازی حافظه برای خودمونم هست!! چشمکنیشخند

خوب درسته که خودمم در کل بازی درگیر هستم و نمیتونم بذارم برم به کارهای خودم برسمنگران ولی خداییش تو این سن انتظار زیادیه که از بچه بخوایم تنهایی مرتب کنه اتاق رو. بازندهاینم بگم قبلا همیشه با بازی اتاقش مرتب میشد ولی الان گاهی اوقات میگم ببینم من آشپزخونه رو زودتر تمیز مبکنم یا تو اتاقت رو زودتر مرتب میکنی و خودش میره خیلی قشنگ تا جایی که از یه بچه 4 ساله بر میاد همه جای اتاقش رو مرتب میکنه!تشویق

اوووففففف چقدر حرف زدم ببخشید!خجالت میدونم خیلی از دوستای گلم که اینجا میان خییییلی خییلی بیشتر از من به مسائل تربیتی وارد هستند و اصلا قصد جسارت ندارم خجالتفقط چون شما بهم لطف کردین خواستم تجربیاتم رو درمیون بذارم.لبخند

من تا حد زیادی یاد گرفتم که با بچه بچگی کنم البته گاهی هم از کوره در میرم!آخ ولی خیلی راحت تر از قبل با آویسا کنار میایم!چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)