من و روزهایم
ممنون از همکاری برای فراخوان لینکوندنی! ولی حالا که انقدر زیاد لینک کردیم حتما بهمون سر بزنین تا کامنت ها هم سیاد باشه هاااااا.
روز ها دارن تند و تند میگذرن.
از شنبه تا چهارشنبه صبح ساعت 8 و ربع عمو اسلامی! (راننده سربیس) میاد دنبالم و منو میبره مهد و ساعت 12 و نیم هم میرسم خونه.
کلی شعر حفظ کردم و بازی های جدید یاد گرفتم. یه کوچولو مامان رو از خماری در آوردم و در مورد مهد باهاش حرف زدم.
البته مامان دیگه زیاد ازم نمیپرسه فقط هر روز میگه مهد خوش گذشت و منم میگم آره! ولی حالا میدونه صمیمی ترین دوست من توی مهد اسمش سایانِ
اسم بقیه دوست هام هم مایسا و حنانه و فرزان هستش. تاکید هم میکنم که فرزان پسره!
مامانی یه کم دپ شده!! آخه قبلا هر لحظه و هر دقیقه کنار هم بودیم ولی الان نصف روز منو نداره! نصف روز تو اتفاقاتی که برام می افته دخیل نیست و واسه همین یه کم ناراحته!
ولی از طرفی میدونه که این ها مراحل رشد من هستند و خوشحاله که دارم بزرگ میشم.
صبح ها که حاضر میشم برای مهد نمیدونم چرا خیلی حس عکاسی دارم
و همش به مامان میگم برو دوربینو بیار ازم عکس بگیر
مامان میگه صبح ها چشمات پف دارن عکس هات قشنگ نمیشه ولی من میگم نه قشنگ میشههههه!
اینم یه نمونه از ژست های پیشنهادی من!!
و اینم ناراحتیم از اینکه مامان گفت دیگه عکس بسه!!
چند روز پیش همراه مامان و بابا رفتیم نمایشگاه کتاب و اسباب بازی که توی شهرمون بود. و کلی کتاب خوشگل خریدم. از همه بیشتر یه کتاب رو دوست دارم که عنوانش هست با سر بریم توی کتاب! و صورت شخصیت ها سوراخه تا ما سرمون رو بذاریم جاش!
ایناهاش:
اینم عکس من و آوش و هامان جون.
(راستی دیشب شعر یادت نره رو دیدین؟
خانومه ستاره اسم پسرش آوش بود؟ مامان من کلی ذوق زده شده بود!!! پسرش چند ماهی از آوش ما بزرگتر بود)
یه کم در مورد خودم و مامان و بازی هامون براتون بگیم؟
من و مامان توی خونه برای اینکه من ترغیب بشم و کارهامو انجام بدم سر همه چیز با هم بازی میکنیم!
مثلا وقتی قراره موهامو مرتب کنه آرایشگر بازی میکنیم.
(همه از مامان میپرسن آویسا موهاش بلنده برای شونه کردنش اذیت نمیکنه؟ )
ما این کار رو میکنیم: من زنگ میزنم به مامانم ( خانوم آرایشگر) و یه نوبت میگیرم بعد میرم آرایشگاه کلی مثل خانوم بزرگ ها در مورد مدل مو و نوع شامپو و لوازم آرایش بحث میکنیم و مامان موهامو خوشگل میکنه! به همین راحتی!
یا برای ناهار خوردن 2 نوع بازی داریم یکی رستوران بازی!! که من میرم رستوران و مامان گارسون میشه و سفارش غذا میدم
و یکی مهمونی بازی که مامان زنگ میزنه خونمون و منو برای نهار دعوت میکنه خونشون. اینجوری همه غذامو میخورم و کلی هم خوشم میاد.
کلی بازی دیگه هم داریم مثلا برای مرتب کردن اتاق و کلی کارای دیگه! مامان ها اگه دوست داشتین بگین تا بازی هامون رو شرح بدیم. میترسم همه رو بگم و از حوصله جمع خارج باشه!
هوا دیگه سرد شده . اینم ورژن زمستانی آویسا :
راستی کلاس های مامان از فردا شروع میشه و باز باید بره سر کار.