آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

آویسا کوچولو

من و روزهایم

1391/8/6 8:30
نویسنده : مامان پاتمه
226 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونای خوبم.

ممنون از همکاری برای فراخوان لینکوندنی! قلب ولی حالا که انقدر زیاد لینک کردیم حتما بهمون سر بزنین تا کامنت ها هم سیاد باشه هاااااا.از خود راضی

روز ها دارن تند و تند میگذرن.

از شنبه تا چهارشنبه صبح ساعت 8 و ربع عمو اسلامی! (راننده سربیس) میاد دنبالم و منو میبره مهدشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے و ساعت 12 و نیم هم میرسم خونه. شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

کلی شعر حفظ کردم و بازی های جدید یاد گرفتم. یه کوچولو مامان رو از خماری در آوردم و در مورد مهد باهاش حرف زدم. نیشخند

البته مامان دیگه زیاد ازم نمیپرسه فقط هر روز میگه مهد خوش گذشت و منم میگم آره! ولی حالا میدونه صمیمی ترین دوست من توی مهد اسمش سایانِ

اسم بقیه دوست هام هم مایسا و حنانه و فرزان هستش. تاکید هم میکنم که فرزان پسره! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

مامانی یه کم دپ شده!! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےآخه قبلا هر لحظه و هر دقیقه کنار هم بودیم ولی الان نصف روز منو نداره! نصف روز تو اتفاقاتی که برام می افته دخیل نیست و واسه همین یه کم ناراحته!شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

ولی از طرفی میدونه که این ها مراحل رشد من هستند و خوشحاله که دارم بزرگ میشم.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

صبح ها که حاضر میشم برای مهد نمیدونم چرا خیلی حس عکاسی دارم شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے
و همش به مامان میگم برو دوربینو بیار ازم عکس بگیرعینک

مامان میگه صبح ها چشمات پف دارن عکس هات قشنگ نمیشه ولی من میگم نه قشنگ میشههههه!از خود راضی

اینم یه نمونه از ژست های پیشنهادی من!!شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

 

و اینم ناراحتیم از اینکه مامان گفت دیگه عکس بسه!!قهر

 

چند روز پیش همراه مامان و بابا رفتیم نمایشگاه کتاب و اسباب بازی که توی شهرمون بود. و کلی کتاب خوشگل خریدم. از همه بیشتر یه کتاب رو دوست دارم که عنوانش هست با سر بریم توی کتاب! و صورت شخصیت ها سوراخه تا ما سرمون رو بذاریم جاش! نیشخند

ایناهاش:


اینم عکس من و آوش و هامان جون.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


(راستی دیشب شعر یادت نره رو دیدین؟ شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے
خانومه ستاره اسم پسرش آوش بود؟ مامان من کلی ذوق زده شده بود!!! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےپسرش چند ماهی از آوش ما بزرگتر بوداز خود راضی)

یه کم در مورد خودم و مامان و بازی هامون براتون بگیم؟از خود راضی

من و مامان توی خونه برای اینکه من ترغیب بشم و کارهامو انجام بدم سر همه چیز با هم بازی میکنیم! هورا

مثلا وقتی قراره موهامو مرتب کنه آرایشگر بازی میکنیم.

(همه از مامان میپرسن آویسا موهاش بلنده برای شونه کردنش اذیت نمیکنه؟ )

ما این کار رو میکنیم: من زنگ میزنم به مامانم ( خانوم آرایشگرشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے) و یه نوبت میگیرم بعد میرم آرایشگاه کلی مثل خانوم بزرگ ها در مورد مدل مو و نوع شامپو و لوازم آرایش  بحث میکنیم و مامان موهامو خوشگل میکنه! به همین راحتی! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

یا برای ناهار خوردن 2 نوع بازی داریم یکی رستوران بازی!! که من میرم رستوران و مامان گارسون میشهنیشخند و سفارش غذا میدم از خود راضی

و یکی مهمونی بازی که مامان زنگ میزنه خونمون و منو برای نهار دعوت میکنه خونشون. اینجوری همه غذامو میخورم و کلی هم خوشم میاد. تشویق

کلی بازی دیگه هم داریم مثلا برای مرتب کردن اتاق و کلی کارای دیگه! مامان ها اگه دوست داشتین بگین تا بازی هامون رو شرح بدیم. میترسم همه رو بگم و از حوصله جمع خارج باشه! نیشخند

هوا دیگه سرد شده . اینم ورژن زمستانی آویسا :

 

 

راستی کلاس های مامان از فردا شروع میشه و باز باید بره سر کار.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)