آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

آویسا کوچولو

آویسا و باباش

1391/1/29 18:48
نویسنده : مامان پاتمه
304 بازدید
اشتراک گذاری

یه سلام شاده شادهوراهورا

آخرین روزها فروردین واسه من و مامان همیشه قشنگهخیال باطل

 

 

هوراآخه تولد بابا حمید جونههورا

امروز من و مامان بابایی رو با یه جشن کوچولوی سه نفره .... ببخشید چهار نفره! زبانسورپرایز کردیم.تشویق

بابایی فکر کرده بود من و مامان تولدش رو یادمون رفته!! ولی از سر کار که اومد غافلگیر شد. آخه مگه میشه روز به این مهمی از خاطرمون بره؟بازنده

این کیک تولد که هنر دست مامانه!نیشخند بهش نخندین طفلکی تازه کاره! زبانمنم کلللی کمک دادماز خود راضی

 

اینجا دارم به بابایی میگم بیا با هم فوت کنیمنیشخند

 

اینجام واسه بریدن کیک کمکش میکنممژه

وقتی بابایی توی خونه است  همش سر به سر من میذاره و با هم بازی و جیغ و داد و گاهی هم دعوا راه میندازیم!! قلبو وقتی هم نیست من همش بهونه اش رو میگیرم!ناراحت

مامان چرا بابا نموند با من صبحانه بخوره؟

مامان چرا بابایی میره سر کار؟ کاش نمیرفت!

مامان دلم برای بابا تنگ شده پس کی میاد؟ بهش زنگ بزن باهاش صبحت کنم! 

و وقتی هم غذا میخوریم حتما این سوال رو میپرسم: تو قالبنه دیگه غذا هست؟

 - واسه چی بازم میخوای؟سوال

- نه واسه بابام گذاشتی؟؟از خود راضی

خلاصه که من و باباییم دنیایی داریم! بغلکه مامانی گاهی حسودیش میشه!آخ

 

ماچبغلبابایی جونم تولدت مبارکبغلماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)