بوی بهار
سلام دوستای خوبم. بابت تبریک های قشنگ سال نو باز هم از همه شما ممنونم.
همونطور که گفتم اینجا زیاد خبری از بهار نبود! و هوا به شدت سرد بود! و این وسط بیشتر از همه به مامانی سخت گذشت چون به شدت سرماییه و من و بابا مثل اون نیستیم!!
الان ولی چند روزه که هوا بهتر شده یواش یواش بوی بهار داره به مشاممون میرسه و این وسط من خیلی خوشحالم چون مدتهاست هر چقدر از توی ماشین چشمم به پارک میافته با حسرت میگم وقتی هوا گرم شد منو بیارین پارک!!
دیروز عصر با مامان و بابا رفتیم پارک اون ها از قدم زدن توی هوای بهاری لذت بردند و من هم از سه چرخه سواری.
اینم چند تا عکس خوشگل:
راستی بعد از مدت ها دوباره برام یه جدول کارهای خوب به دیوار زدند که توی تعطیلات عید پر از استیکر شد و چند روز پیش مامان و بابا برام جایزه اش رو خریدن که یه تخت عروسکی هستش و من به شدت عاشقشم!
به یه مکالمه بین من و مامان دقت کنین:
مکان: داخل ماشین در حال حرکت
زمان: شب 4 فروردین
-مامان چرا همه جای خیابون ها رو چلاغوری کردن؟؟؟
مامان: چراغونی کردند چون عیده!
الان عیده؟
الان تعطیلات عیده.
بعدا که تعطیلات عید تموم شد میگیم بازیات عیده؟؟
بازیات...... متضاد ..... تعطیلات!!