39 ماهگی من همراه با یک خبر خوب
امروز 11 اسفند ماهه. دقت کردین که مامان من چند ماهی هست که یادش میره ماهگردهامو برام جشن بگیره و کیک بپزه؟
ولی من با خانمی هر چه تمام میبخشمش آخه درکش میکنم گناه داره یه مدت حالش خوب نبود. این ماه حالش خیلی بهتره و یادش نرفته ولی باز امشب مهمون داریم و فکر نمیکنم وقت کنه واسم کیک بپزه.
به هر حال 39 ماهگیم مبارک باشه.
این روزها ......
نه ....... اول بذارین خبر خوب رو بدم و بعدش برم سراغ این روزها!! آخه این خبر تو دلم نمیمونه و باید به همه بگم!
مامان رفت پیش خانم دکتر و فهمیدیم که نی نی کوچولوی ما پسر هستش!
وقتی اومدن خونه مامان جون دنبال من مامان خیلی با احتیاط خبر رو بهم داد فکر کرده بود چون نی نی دختر نیست من ناراحت میشم ولی من از شنیدن خبر کلی ذوق کردم و اولین جمله ای که گفتم این بود: آخ جون یعنی منم دیگه داداش دارم؟
و البته دومین جمله این بود که : بریم براش پستونک آبی بخریم!
انقدر احساسات به خرج میدم که مامان از خوشحالی پر در میاره! همش دارم با داداش کوچولو حرف میزنم و به شدت مواظب شکم مامان هستم! حتی نمیذارم خودش دستش رو بزنه روی دلش میگم مامان نزن رو دلت داداشم گناه داره. یا وقتی منو میگیره تو بغلش با احتیاط از دلش فاصله میگیرم تا نکنه بهش فشار بیاد.
سرتون رو درد نیارم ...... دارم با فکر اومدن داداش کوچولوم عشق میکنم!
حالا بریم سراغ این روزها!
این روزها مامان به یه نکته پی برده و اون اینه که آدم ها واقعا صبرشون کمه! یادتونه چقدر ناراحت بود که من همش بهش چسبیدم و تو خونه یه لحظه راحتش نمیذارم؟ یادتونه ناراحت بود که چرا من واسه خودم بازی نمیکنم؟
الان دیگه انقدر خانوم شدم که همش دارم تو اتاقم واسه خودم بازی میکنم. عروسک مورد علاقه ام این روزها شده باربی. چون تو دل باربی هم یه نی نی هست و من روزی هزار بار جراحیش میکنم و با ذوق میگم نی نی باربی به دینا اومد!
تو کارها حسابی به مامان کمک میکنم هر کار میکنه میدوم جلو میگم من کمکت میدم!
چند روز پیش شیرینی پختیم! منم کمک دادم و قالب زدم نگاه کنین اینم نمونه کارم!
تازه بعدش تو شیرینی ها میگشتم و هر کدوم کج و کوله بود پیدا میکردم میگفتم بابایی اینو من پزیدم بگیر بخور!!
و شاید شما ندونین خوردن این شیرینی چقدر لذت داره!!
راستی من اتاقم رو عوض کردم، از اون اتاق نارنجی که عکسشو براتون گذاشتم اومدم تو یه اتاق دیگه. این اتاقم بزرگتره و به اتاق مامان و بابا نزدیک تره رنگشم صورتیه (رنگی مورد علاقه من) رنگ تخت و کمدم رو هم عوض کردیم. قراره مامان یه کم در و دیوارشو برام تزیین کنه توی اولین فرصت عکس های اتاق جدیدم رو میذارم.
ببخشید که فعلا عکس خوبی نداریم
دوستتون دارم