خاطرات بیات شده!!!
سلااااااااااااااااااااااااام
وای چقدر سخته انقدر از وبلاگ و دوستای گلمون دور باشیم! انقدره دلمون برای همه شما تنگ شده که نگو.
حال ما خدا رو شکر خوبه و هممون سلامت هستیم. فقط این مدت یه مقدار به دلیل وضعیت جسمانی مامان نمیومدیم نت و یه اتفاق بد هم افتاد. اونم اینکه عموی مهربون بابایی فوت کردند. به بابای گلم تسلیت میگیم. متاسفانه من و عموی بابایی عکس با هم نداریم که اینجا بذاریم ولی از همه شما میخوایم برای شادی روحشون دعا کنید.
و اما ما هر چقدر صبر کردیم تو شهر ما برف نیومد که نیومد هر بار که من توی تلوزیون برف میدیدم با امیدواری میگفتم انشاالله اینجا هم برف میاد یا دستای کوچولوم رو میگرفتم بالا و میگفتم خدایا اینجا هم برف بیاد! ولی برف نیومد که نیومد!! این شد که یک روز ما رفتیم پیش برف ها و یک روز سردددد ولی شاد برای من ایجاد شد. حسابی برف بازی کردم (البته فقط با بابایی و مامان اصلا توی برف نیومد!)
اینم عکس های روز برفی (با تشکر از دایی حیدر جون. مامان با بی حواسی دوربین رو بدون شارژ آورده بود و دایی جون لطف کرد و از من عکسهای خوشگل گرفت)
این عکس پایین رو مامان گرفته ازم!
لپ هام دقیقا مثل هلو سرخ شده بود و دندونای هر بیننده ای برای گاز گازی کردن من تحریک میشد
اینم عکس اولین اثر هنری من با خمیر! خودم میگم آدم برفیه!! شمام بگین آره آدم برفیه!
راستی حال مامان و نی نی خوبه. ما هنوز نمیدونیم نی نی دختره یا پسر. من همچنان اسم دخترونه انتخاب میکنم. دیگه نمیگم اسمش نکیساست! اسم جدید که برای نی نی انتخاب کردم نفس هستش.(اسم های قشنگی انتخاب میکنم ها نه؟)
اول که همش اصرار داشتم نی نی باید دختر بشه ولی مامان خیلی باهام صحبت کرد و چند تا کتاب برام خوند تا راضی شدم و میگم اگه پسر بشه هم دوستش دارم ولی باید همه وسایلش رو آبی بخریم!
انشالا که دیگه غیبتمون انقدر طولانی نشه. فعلا خداحافظ