ما هستیم
سلام دوستای گل و ناز من
طاعت ها و عبادت هاتون قبول حق باشه.
اگه بدونین چقدر دلم برای همتون تنگ شده.
دیگه وقتی میام وبلاگ های شما انگار احساس غریبی میکنم!!!
ولی دیگه چیزی نمونده!!! تابستون که تموم بشه کار مامان هم خیلی کمتر میشه.
با دست پر و کلی عسک اومدم پیشتون.
ماه رمضون کم کم داره تموم میشه. به من یکی که خیلی خوش گذشت!! همش به مهمونی رفتن بودم! و خیلی عادت کردم امروز صبح همین که بیدار شدم به مامان میگم امشب کجا میریم؟
اینم عسک من قبل از یکی از مهمونی های افطار:
(شیوه جدید در آورن لج مامان اینه که موقع عکس گرفتن لب هامو کج و کوله کنم!!! خیلی جواب میده و حال مامانی گرفته میشه!!!)
شب های قدر هم به همه دعا کردم اینم سندش:
تو باغچه مامان جون شیری گلهای خوشگلی هست که مامان گاهی از اونا میچینه و میذاره روی میزمون.
اینم تقدیم به شما
چند شب پیش که دید گل ها کم کم دارن پژمرده مین این عکس ها رو از من گرفت.
البته خیلی عکس گرفت و من تقریبا توی همش لب هامو کج و کوله کردم!!! این یکی دوتا از دستم در رفته!!
این آقا کوچولو هم که معرف حضور هستن؟ هامان گلی
عکس پایین رو مامان مخصوص کسایی گرفته که گفتن وااای چقدر اتاقت مرتبه و بچه های ما اتاق رو منفجر میکنن!!!
میتونین من رو پیدا کنین؟؟؟ مامان میگه چرا اینجوری کردی؟؟؟ و من میگم: دیگه دیگه!!!
پی نبشت: ببخشید ما خیلی دیر میام و کامنت ها رو چک میکنیم واسه همین گاهی بعد از چند روز میبینیم یک نفر سوال پرسیده یا مثلا دوست جدیدی ما رو به وبلاگش دعوت کرده تو رو خدا از ما نارحت نشین قول میدیم تابستون که تموم شد از خجالت همه در بیایم