من و بیماری
سلام
ما باز هم چند روزی نبودیم. امیدوارم تو این مدت به همه شما خوش گذشته باشه
راستش به ما که چندان خوش نگذشت!!
آخه من مریض بودم. گلاب به روتون بی ادبیه اس.هال داشتم!! اونم از نوع شدید
خیییلی بد بود واقعا اذیت شدم هیچ چیزی نمیخوردم و کلی لاغر شدم.
الان خدا رو شکر خیلی بهتر شدم! ولی نفهمیدیم دلیل این مرضی میکروب و ویروس بود یا دندون های جدیدم و یا گرمی بیش از اندازه هوا
روز 11 تیر هم که تولد 31 ماهگیم بود مریض بودم و حال و روز خوشی نداشتم. مامان برام یه عروسک هدیه خرید. اسمش رو گذاشتم سپهر و فعلا تا اطلاع ثانوی رقیب عباس حساب میشه!
لوازم پزشکی هم داره و من کلی احساس دکتر شدن بهم دست میده مثلا به مامان میگم من دکترم سپهر رو بیار پیشم. به مکالمه مون دقت کنید:
مامان: سلام خانوم دکتر
من: سلام بفرمایین. چی شده؟
- بچمون حالش بده دلش درد میکنه.
بعد از کلی سوال و جواب براش نسخه مینویسم و میگم: حواستون باشه دیگه نباید بستنی والینی (وانیلی) بخوره. شیر هم نخوره. بهش نون پنیر گردو بدین و پلو ماهیچه براش بپزین!!
حرف های دکتر خودمه که حفظ کردم و میگم!!!
واقعا جدایی از بستنی برام خیلی سخت بود اخه من عاااشق بستنی والینی هستم.
خوب اینم عکس های من و سپهر:
و اینم یه خواب آزاد و رها
پی نبشت: مامانم به دلیل مریضی من و چند تا مشکل که توی محل کارش به وجود اومده و از همه مهمتر دوری از شما دوستای خوب کمی افسرده شده