آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

آویسا کوچولو

من و بیماری

1390/4/13 19:53
نویسنده : مامان پاتمه
210 بازدید
اشتراک گذاری

سلامقلب

ما باز هم چند روزی نبودیم. امیدوارم تو این مدت به همه شما خوش گذشته باشهخیال باطل

راستش به ما که چندان خوش نگذشت!!ناراحت

آخه من مریض بودم. گلاب به روتون بی ادبیه خجالتاس.هال داشتم!! سبزاونم از نوع شدید

خیییلی بد بود واقعا اذیت شدم  هیچ چیزی نمیخوردم و کلی لاغر شدم.گریه

 الان خدا رو شکر خیلی بهتر شدم! لبخند ولی نفهمیدیم دلیل این مرضی میکروب و ویروس بود یا دندون های جدیدم و یا گرمی بیش از اندازه هوامتفکر

روز 11 تیر هم که تولد 31 ماهگیم بود مریض بودم و حال و روز خوشی نداشتم. ناراحتمامان برام یه عروسک هدیه خرید. اسمش رو گذاشتم سپهر و فعلا تا اطلاع ثانوی رقیب عباس حساب میشه! چشمک

لوازم پزشکی هم داره و من کلی احساس دکتر شدن بهم دست میده یولمثلا به مامان میگم من دکترم سپهر رو بیار پیشم. به مکالمه مون دقت کنید:

مامان: سلام خانوم دکتر

من: سلام بفرمایین. چی شده؟

- بچمون حالش بده دلش درد میکنه.

بعد از کلی سوال و جواب براش نسخه مینویسم و میگم: حواستون باشه دیگه نباید بستنی والینی (وانیلی) بخوره. شیر هم نخوره. بهش نون پنیر گردو بدین و پلو ماهیچه براش بپزین!!

حرف های دکتر خودمه که حفظ کردم و میگم!!! مژه

واقعا جدایی از بستنی برام خیلی سخت بود اخه من عاااشق بستنی والینی هستم.

خوب اینم عکس های  من و سپهر:

 

و اینم یه خواب آزاد و رها

پی نبشت:  مامانم به دلیل مریضی منناراحت و چند تا مشکل که توی محل کارش به وجود اومدهناراحت و از همه مهمتر دوری از شما دوستای خوب کمی افسرده شدهناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)