آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

آویسا کوچولو

روزهای داغ ما

1390/4/6 7:37
نویسنده : مامان پاتمه
263 بازدید
اشتراک گذاری

سلامقلب

چقدر هوا گرمه دارم تبخیر میشم!!!ابله

ای بمیری بلاگفا که آخرش مامان منو دق میدی!!!عصبانی دیگه اف 8 هم کارساز نیست و کد امنیتی نمیاد که نمیاد!!!کلافه

ببخشید دیگه دوس جونا به خدا ما اومدیم و خوندیمتون ولی برای بعضی از دوستان نشد کامنت بذاریمخجالت

کلاسهای تابستونی مامان شروع شده. 6 تا کلاس داره و هر روز از ساعت 7 و نیم صبح تا 1 و ربع باید بره آموزشگاه. هیپنوتیزماینه که دیگه کمتر میتونه بیاد نت و واقعا از اینکه شاید نشه بهتون سر بزنیم معذرت میخوایم.خجالت

من این دو روز خونه مامان جونم بودم. (مامان بابایی) دلم برای  مامان تنگ میشه و همش بهونه میگیرم! میگم مامان ها نباید برن سر کار!! باباها باید برن!ناراحت

انقده شیرین شدم که مامان نمیدونه از کجاش تعریف کنه!!

به یه نمونه دقت کنین:

سکانس اول:

من عباس رو محکم گرفتم توی بغلم و میگم: این بچه منه. از تو دلم اومده بیرون خودم بهش می می دادم تا بزرگ شدهقلب

سکانس دوم:

به مامان میگم: مامانی برای عباس قصه بخون آفرین.

مامان: چرا من بخونم؟ بچه تو ِ  خودت براش بخون ابرو

من با یه لبخند ملیح عباس رو میدم به مامان و میگم : آخه من برای تو دنیاش آوردم!! بیا بگیرش و براش قصه بخون !!نیشخند

دیروز همراه مامان رفتم تو پرو تا مامان یه مانتو بپوشه و همین جور یکریز حرف میزنم:

نترس مامان من اینجا پیشتم! در رو باز نمیکنم تا کسی تو رو نبینه. آفرین زود مانتو رو بپوش ببین تنگ نه هست!!! (نه هست = نیست!!)چشمک

مامان خندش گرفته .خنده یه چیزی میگه و من میگم: من نشنویدم!! (نشنیدم) میشه دوباره بگی؟

 وقتی خراب کاری میکنم مثل اکثر فسقلی ها از تکنیک پاچه خواری استفاده میکنم!!:

- مامانم خوشگلم. تو چه نازی من عاااشقتم میدونستی دوستت دارم. ببین من چه کوچولو ام بخند آفففرین مامان خوب!!!قلبنیشخند

و مامان فکر میکنین به جز خنده کاری هم از دستش بر میاد؟؟از خود راضی

البته بعضی وقت ها که اوضاع وخیمه این کارا جواب نمیده و حسابی دعوا میشم!! استرساون وقته که با گریه میگم مامان ببخشید بیا می خوام معذرت خواهی کنم!! و اشکی میریزم که دل سنگ کباب میشه چه برسه به دل مامان و بابا!! گریه

یه ریز حرف میزنم! و کمتر ساکتم و برای مامان خیلی جالبه که خیلی خیلی واضح و قشنگ حرف میزنم هیچ حرفی نیست که اشتباه تلفظ کنم! مگه چند تا از کلمه ها که اشتباه میگم!زبان

 2 تا از دندونای آسیابم در حال بیرون اومدنه و دایم به همه نشون میدم و میگم درد میکنه. میگم مثل توپی شده و درد میکنه. آخه طاول زدهنگران

خوب بریم سراغ عکس ها:

قصه همیشگیه آویسا و خودشیفتگی: قلب

 

این عکس هم مربوط به چند وقت پیشه که میخواستم کرم بردارم و یه هو اینجوری شد!!

 

 

آویسا و حجاب :از خود راضی

 

و اینم خواب ناااز:

دوستتون داریم

بای بایبغلماچ

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)