آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

آویسا کوچولو

دَدَرنامه 3 (شمال)

1390/4/1 8:08
نویسنده : مامان پاتمه
459 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای خوبم

ما به سلامتی برگشتیم.

ممنون که توی نبودمون بهمون سر زدین.

با کلی عسک اومدم خاطرات سفرمون رو براتون بگم.

روز پنج شنبه سفر ما وقتی شروع شد که هنوز هوا تاریک بود. من و ویدا (دخمل عمه جونم) روی صندلی عقب ماشین ما بودیم و عمه عزت و عمو سعید و عمو مهدی و خاله سمیه هم تو ماشین خودشون. خلاصه  صبحانه رو دلیجان خوردیم و ناهار رو کرج.

اینجا رو میگن سد کرج؟؟؟

اولین شب رو توی یه ویلا توی کلاردشت موندیم. جای همه خالی هوای کلاردشت واقعا خنک و عالی بود.قلب

این عسک های کلاردشت:

 

 

 

 

فرداش رفتیم نمک آبرود و برای دو روز آینده اونجا ویلا گرفتیم و کلی تو این دو روز خوش گذروندیم.  یه روز با پله کانی (همون تله کابین شما!!!نیشخند) رفیم اون بالاها روی درخت ها!

اونجا توی هوای عالی و مناظر زیبا کمی گشتیم و باز با پله کانی برگشتیم.

 

 

و اما دریا!

توی اولین دیدارم از دریا ترسیدم!!استرس فکر میکردم موج ها منو با خودشون میبرین! ولی در طول روز بعد کم کم خوشم و اومد و حسابی از خجالت دریا در اومدم و کلللللی بازی کردم.هورا

 

 

اینم عسک های تفرجگاه!!!!!متفکر نمک آبرود:

میترسیدم دست مامان رو ول کنم!خجالت

خلاصه دیگه بعد از دو روز که نمک آبرود بودیم به سمت لاهیجان و رودبار حرکت کردیم

اینجا هم جنگل سراوان بودش:

اینم عسک عمو مهدی که همش دوربین به دست بود و از همه چی عسک میگرفت!! (مامانی رقیب داشت!!چشمک)

و شب آخر رو هم ساوه موندیم. اونجا حسابی پشه ها منو نیش زدن

و ناهار روز بعدش هم رفتیم محلات و توی یه بیشه خوشگل کمی استراحت کردیم و بعد هم به طرف خونه حرکت کردیم.

توی عکس پایین دارم میگم: بپرم توش؟

خیلی مسافرت خوبی بود و بهمون حسابی خوش گذشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)