من و ابوستل
سلام.
امیدوارم حال همه دوستای گلم خوب باشه
حال منم شکر خدا خوبه.
امروز صبح مامان بهم گفت که میخوایم بریم خونه خاله فهمیه. منو میگی؟ ذوقی کردم بیا و ببین و همش می گفتم بریم پیش ابوستل. خلاصه لباس پوشیدیم و رفتیم اونجا. کلی با ابوستل جون بازی کردم و بین خودمون بمونه کلی هم صاحب اسباب بازی های اون طفلی شده بودم و نمیذاشتم به هیچی دست بزنه!!!
اینم تو حیاط ابوستل ایناس از دیدن انار ها روی دخت ذوق زده شدم!
این روزا تو خونه راه میرم و برای خودم و مامانی کنسرت اجرا می کنم و کلی به مامان حال میدم! اینم نمونه اش:
سوسن خانوم
چش عسلی
میخوام بیام در خونتون
حرف بزنم باباتون
ننه ننه بیا تو ببلم!!!
به اینجا که میرسم مامان غش می کنه از خنده و کنسرتم رو خراب می کنه!!
جدیدا یه کم به تلوزیون علاقه مند شدم و حدود نیم ساعت میشینم جلوش. برنامه کودک خیلی دوست دارم البته فقط کارتون دوست دارم و از مجری هایی که زیاد حرف می زنن اصلا خوشم نمیاد!
یکی از سریال های مورد علاقه ام آلانیا است!!! (نقاب آنالیا) و کاراکتر مورد علاقه ام هم کیستوبا هستش و از اولش یه ریز می گم کیستوبا کو؟؟!!!! (کریستوبال)
راستی یادتونه پسر شده بودم؟
به بابایی گفتم من پسرم!
گفت: اسمت چیه؟
و من فهمیدم که باید یه اسم پسرونه بگم کلی فکر کردم! مامانی کمکم کرد و چند تا اسم پسر پیشنهاد داد و من از بین اونا ابستا (اوستا)رو انتخاب کردم حالا همین که لباس پسرونه میپوشم کسی بپرسه اسمت چیه؟ می گم ابستا!!
خوب اینم ورژن جدید خواب آویسا!! (به نظرتون بهتره آدم سرش رو بذاره رو بالش یا بالش رو بذاره رو سرش؟؟)