آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

آویسا کوچولو

بعد از کلی غیبت

1389/4/4 8:35
نویسنده : مامان پاتمه
643 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به دوستای گلم. دلم خیلی خیلی برای همتون تنگیده بود. ممنونم که حتی وقتی آپ نمی کردیم ما رو تنها نذاشتین. دووووستون دارم.

پیش نوشت: ببخشید که پست خیلی طولانیه و عکسا زیاده تازه مامان کلی مطالب رو ننوشته!! حجم عکسا ررو کم کردم و بقیه پست های توی صفحه رو هم برداشتم تا راحت تر باز بشه

انقدر اتفاخای زیادی افتاده که نمیدونم از کجاش براتون بگم!

تو فصل امتحانای مامانی، من کلی به مامان جون ها و خاله حمیده و عمه عزت زحمت دادم و اونا خیلی تو نگهداری من به مامانی کمک کردند.

بابایی هم که سنگ تموم گذاشت و تا از سر کار میومد بساط تفریح منو آماده می کرد تا به من بد نگذره و مامان هم درس بخونه.

منو می برد پارک:

تو حیاط برام ماسه آورد تا بازی کنم:

منو برد باغ دایی جونش توت بخورم:

چرا این یکی درخته توت نداره؟؟؟

گاهی برام خوراکی های خوشممز می آورد!! اینجا دارم با اشتها توت می خورم و از اینکه موقع خوردن هم از آدم عکس می گیرن شاکی ام!!!

اینجا هم خودم با دیدن رنگ دستام خیلی ترسیدم!!!

گاهی هم با جدیت مسابقات جام جهانی رو دنبال می کردم (مامانی طرفدار اسپانیاست و بابایی آرژانتین! ولی من بی طرفم)

اینجا تو ایوون مامان جون شیرین نشستم و به دایی حسین که می خواد عسک بگیره چشم غره می رم!!!

این یکی هم خونه داج علیه که یه روز ناهار همگی رفتیم خونشون  و کلی زحمت دادیم. این عکس رو هم دایی حسین گرفته:

خلاصه همه دست به دست هم دادن تا امتحانای مامان تموم شد. روزی که امتحاناش تموم شد با دوستای دوره دبیرستانش قرار داشتن و رفتیم خونه خاله فهیمه و کلی خوش گذشت مخصوصا به مامانی!

این فسقلیه ناااز ابوالفضل کوشمولو نی نی ناز خاله فهیمه است:

این یکی نی نی خوشگل هم امیر حسین جون پسمل خاله  مریم:

این خانوم خوشگله راضیه جون دخمل خاله طاهره است:

این  خانوم خوشگل ساجده جون دخمل خاله مریم (دوتا خاله مریم دارم)

این آقای ناز هم داداش ساجده، سامان جون هستن:

این پرنسس خانوم هم پرنیان ، دخمل خوشگل خاله فرزانه است:

فردای اون روز بابایی مرخصی گرفت، با مامانی تصمیم گرفته بودن یه روز خوب برای من بسازن!! منو بردن گردش توی پارک:

برام کلاه و کفش خوشگل خریدن و کلی کتاب باحال به همراه یک کتاب پارچه ای خیلی جالب.

ظهر ناهار رو توی پارک خوردیم و عصر می خواستن منو ببرن باغ وحش ولی فهمیدیم که باغ وحش کلا تعطیل شده!!! این بود که به دیدن این پیشی چاق تنبل اکتفا کردیم:

بعد هم در تمیزترین حالت ممکن بستنی خوردم و خلاصه یه روز خوب داشتیم:

پنج شنبه شب بود که مریضی من شروع شد! یه ویروس موذی رفت توی دستگاه گوارشم و 24 ساعت تمام اس.تفراغ کردم!! حتی یه قطره آب نتونستم بخورم و تبم قطع نمی شد و شبش کارم به بیمارستان و سرم کشید:

انقدر برای پیدا کردن رگ اذیتم کردن که نگو! خدا می دونه چقدر جیغ زدم و گریه کردم! مامانی که اصلا طاقتش رو نداشت رفته بود توی حیاط گریه می کرد و خدا  خدا می کرد.

بهدش که یه کم حالم سر جا اومد همش می گفتم : گاگا دوتور بُیو!! (آقای دکتر برو!!) و وقتی گاگای دوتور میومد همش به سِرُم اشاره می کردم و می گفتم این چیه!!

از فرداش هم گلاب به روتون اس.هال گرفتم و رکورد مصرف یک بسته و نیم پوشک در یک روز رو به ثبت رسوندم!!

الان خدا رو شکر حالمیه کم  بهتره!! فقط بسکه می خوام ببل بشم و فقط هم ببل مامانیو می خوام! مامانی رو کشتم!

مامانی یه آب بد مزه همش به خوردم میده بهش می گن او آر اس!! من نظارت می کنم و در صورتی لیوان آب رو می گیرم و می خورم که ببینم از آب سرد کن یخچال بر می دارن!

اینم آویسای لپ گلی در دوران نقاهت! (بابایی بردم پارک تا یه کم حال و هوام عوض بشه) لپام از تب سوخته و قرمزیش هنوز مونده

راستی عمه جون شهلام هم مریضه و باید چند روز تو بیمارستان بستری باشه. دلم براش خیلی تنگ شده. تو رو خدا دعا کنید زود خوب بشه.

خوب اینم از ماجراهای این چند بخت.  راستی مامانم میره سر کار! تو یه آموزشگاه به بچه ها انگلیسی یاد میده. از اینکه اون خوشحاله، خوشحالم ولی از اینکه تنهام میذاره ناراحتم.

در مورد حرف زدنم هم انقدر پیشرفت کردم که مامانی دیگه کلمات ماه رو یادداشت نمیکنه! آخه نمیتونه!! در عوض تصمیم داره قوانین حرف زدنم رو بنویسه و کلماتی که خیلی با مزه می گم. مثلا به جای (ل) می گم (د)

بادا (بالا ) – بده (بله) – صنددی (صندلی) و ....

 بوگوجی (بزرگ!!!!!) – گادجی (صادقی – فامیلمه!)  - مامان پاتمه (مامان فاطمه) – کوچو (کوچولو)

مامانی وقتی دید اسم حیوانات رو از روی کتاب خوب یاد گرفتم برام کتاب میوه ها رو هم خریده چند تایی از میوه ها رو هم یاد گرفتم:

جَدودو (زرد آلو) اودو (هلو)  اَمه (انبه) جیدا (گیلاس) چیب (سیب) موس (موز - صدای مخلوط کن که میاد میدوم تو آشپزخونه و میگم شیر موس!!!) توت (توت و توت فرنگی)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)