آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

آویسا کوچولو

عید مبعث

1390/2/13 8:20
نویسنده : مامان پاتمه
188 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوس جونا!

دو شنبه عید مبعث بود بابایی نرفت سر کار. من و مامانی هر روز ته بابیی نمیره سر کار خیلی خوشالیم!! داج علی دعوت ترده بود بریم خونشون البته خیلی هم اصرار ترد باسه همین رفتیم!!

صبح  با بابا حاجی و مامان جون راه افتادیم و رفتیم. خاله و مهسا و امیر هم اونجا بودن. مهسا جون باسم یه شبلالک خوشتل خریده بود گفت عیدی باشه!! نمیدونم چرا هیش تَس دیگه بهم عیدی نداد؟؟!!

خونه داج علی خیلی خوش گذشت عصرش همگی حاضر شدن و گفتن بریم پارک بادی!!! من نمیدونستم کجاست!! یعنی یه پارکه که همش توش باد میاد؟؟!!

خلاصه رفتیم تو راه مهسا جون منو پشت شیشه گرفته بود تا خیابون رو نگاه کنم ماشین های عبق هی باسه من زوق میتردن و یه آقاهه هی باسم برف پاتُن میزد!!

اونجا بیرون پارک داج علی داشت باسه مامانی میگفت این نقاشی های روی صورت خیلی بده و باسه بچه ضرر داره نکنه بدی رو صورت آویسا نقاشی کنن!!

همین که رفتیم تو پارک امیر و هاتف نشسته بودن باسه نقاشی تردن صورتشون!!

مامانی و داج علی این شتلی بودن:

 بعدش مامانی این شتلی شد:

 و داج علی این شتلی:

اینم عسکشون :

اونی که بت منه امیر پسمل خالمه و اسپادر من هم هاتف پسمل داج علی

اینم عسک بابایی که میخواد سوار این کشتی بشه مث بچه کوشمولوها!! مامانی ته نرفت!!!!!!!!!

 تو پارک زیادم باد نمی اومد!!!!

اینم چند تا عسک خوشتل دیگه:

اینجا خونه داج علیه:

اینام با شبلالک خوشتله که مهسا جون خریده تو اتاق خودمه:

 

BalloonsBalloonsBalloonsBalloonsBalloonsBalloons

پسندها (1)

نظرات (0)