آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

آویسا کوچولو

به بهانه نمایشگاه کتاب

1390/2/18 15:21
نویسنده : مامان پاتمه
207 بازدید
اشتراک گذاری

سلام Emoticon

خوب این روزا یکی از بحث های داغ نمایشگاه کتابه!

حتی  ما که توی شهرستان هستیم هم، دائم اسمش رو میشنویم و میبینیم که همه سعی دارن حتما برن نمایشگاه کتاب.

ما که نرفتیم و نمیریم! چون بنده اجازه نمیدم که مامان و بابا این جور جاها برن!!

ولی خاله حمیده و مهسا جون که رفتن بهشون سفارش چند جلد کتاب دادیم که دستشون درد نکنه برامون خریدن.قلب

خاله حمیده میگفت بیشتر از تعداد کتابی که تونسته ببینه آدم دیده!! میگفت انقدر شلوغ بود و آدم جمع شده بود که به زحمت میتونستیم کتاب ها رو ببینیم!

من نمیدونم اگه استقبال از این نمایشگاه کتاب انقدر زیاده پس چرا همیشه از گوشه و کنار می‌شنویم که ما ایرانی ها متوسط کتاب خوندنمون خیلی پایین تر از متوسط جهانی هستش!!

نمیدونم والا!

ولی من خودم به شخصه به کتاب خیلی علاقه دارم. از همون روزا که توی دل مامان مستقر بودم نیشخندمامان زیاد برام کتاب میخوند! خیلی از شعرها رو یادم بود و وقتی اومدم توی دنیا به شنیدن دوبارشون عکس العمل نشون میدادم.

مامان و بابا به بهونه های مختلف برام کتاب میخرن و قبل از خواب  حتما برام کتاب میخونن.از خود راضی

مامان و بابا دارند سعی می‌کنند که من یاد بگیرم:

حتی اگه لباس نداشته باشم که بپوشم:

حتما مقداری پول برای خریدن کتاب کنار بذارم!!یول

حتی اگه چیزی برای خوردن نداشته باشم:ناراحت

میتونم نون خالی بخورم ولی چند تا کتاب بخرماز خود راضی

مامان و بابا بهم گفتند کتاب دوستیه که همیشه میتونم ازش یاد بگیرم.

پس زنده باد این دوست خوبقلب

 

این عکس هم ماله دیروزه وقتی آش خوردم انقدر خودم رو کثیف کردم که مامان فکر کرد اینجوری راحت تر تمیز میشم!!!

و اما جدید ترین شیرین زبونی ها!

چند لحظه پیش مامان بهم گفت: آویسا جون پاشو با هم اسباب بازی هاتو جمع کنیم.

من گفتم: نه!!مژه

مامان: یعنی چی نه؟؟ابرو

و من بدون مکث گفتم: نه یعنی اینکه پانمیشم جمع کنم!!!از خود راضی

و مامان: تعجبخنثی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آیهان جون
13 مهر 90 8:52
عزیزم، چه دختر کوچولوی شیرین و خوش عکس و دانشمندی. خدا حفظت کنه خاله جون.