صرفا جهت اعلام وجود
سلام دوستای خوبم
ما هستیم!! حالمون هم خدا رو شکر خوبه
بابا حاجی رفته بودن واسه عمل قلب
مامانم دست و دلش به هیچ کاری نمیرفت!
الان خدا رو شکر باباحاجی خیلی خوبن منتقل شدن به بخش ولی باید چند روز دیگه بیمارستان بمونن. مامان امروز رفت باباییشو دید و الان یه کم خیالش راحت شده.
دعا یادتون نره لطفا.
یه چند تا مطلب مامانی یادش اومده بنویسه!!!!!
چند تا کلمه هست که من هنوز اشتباه تلفظ میکنم!!
چند شب پیش ماشین رو به روی یه عکاسی پارک شده بود من زل زده بودم به شیشه عکاسی روش عکس یه دوربین بود که لنز دوربین رو مستطیل کشیده بودند!! من به مامان گفتم این عکس دوربینه؟
-بله عزیزم
- چرا جلوش مستطیله؟ من تا حالا دوربین های مُفتلخی دیدم ولی این شکلی تا حالا ندیده بودم!!!
یا چند روز پیش گفتم: مامان این چه غذاییه پزیدی؟
- استامبولی عزیزم
- این چه جور استامبولیه؟ پس سیب زنینی ش کو؟؟
موقع دیدن کارتون: کاش منم یه مَردبون خیلی بزرگ داشتم تا باهاش میرفتم روی پشت بوم!!
و البته همچنان به پنگوئن میگم پنگونک!!!! مامان میگه احتمالا تا همیشه میگم پنگونک!!! آخه خداییش پنگونک خوشگل تر از پنگوئن نیست؟؟
دیشب هم طی آخرین ضد حالی که به مامان زدم در جواب اینکه بهم گفت: آویسا جون درست رفتار کن
گفتم: بی خیال بابااااااااااا!!!!
خوب اینم یه پست بدون عکس صرفا جهت اعلام وجود!!
و اما در آخر ماجراهای مامان و وبلاگ های رمز دار!!!
این مامانه ما حافظه اش برای حفظ کردن رمز وبلاگ های دوستان خیلی ضعیفه!! مخصوصا رمز های عددی!! یه مدت توی یه فایل رمز ها رو ذخیره کرده بود که به علت خرابی ویندوز فایله پرید بعد رمز ها رو تو یه دفتر یادداشت کرد که اونم توسط من گم و گور شده!! الانم ویندوز عوض کردیم و از فایرفاکس هم کاری ساخته نیست!!!
و خلاصه اینکه اگه دیدین مامان من چند روزه نمیاد به و بهتون سر نمیزنه دلیلش اینه که رمز شما رو یادش رفته!! و البته روش نمیشه برای هزارمین بار بگه بهش رمز بدین!!! پس خیلی خوب میشه اگه لطف کنین و خودتون بیاین رمز رو براش دوباره بفرستین!!!