خاطرات این چند روز
سلام دوستای مهربونم.
ببخشید چند وقتی نبودیم و ممنونم که به یادمون هستین. مامانی سرش یه مقدار شلوغ بود! ولی الان با کلی عسک جدید اومدیم.
ممممممممم بذار ببینم از کجا تعریف کنم...
آهان از تعطیلات گذشته ( که ما جایی نرفتیم و خونه نشین بودیم! )فقط یه روزش رفتیم خونه مامان جون شیرین و هامان گلی اینا هم بودن. مهسا جون هم تازه از تهران اومده بود و کلی از دیدنش خوشحال شدیم! البته اون از دیدنه من خوشحال تر شد!!!
خوب بذارین عسک های اون روز رو بذارم براتون:
این زاویه عکس پیشنهاد بابایی بود:
اینم من کنار در پارکینگمون. موهامو دارین؟ (کفشهام همونایی هستن که تو پست قبل گفتم!)
اینجا دارم توی حیاط مامان جون اینا آب بازی میکنم.
اینم فندق خوشگلمون که چند روزیه مریضه و دل ما حسابی براش کباب شده. راستی وبلاگ هاتف و هامان هم به روز شده.
اینم عسک من و زهرا جون تو حیاط مامان جون شیرینم:
روز ٣ شنبه از صبح رفتیم خونه خاله حمیده و کلی به من خوش گذشت. این عسک رو تو باغچه خاله اینا گرفتم:
تو رو خدا ژست فلسفی رو نگاه کنید!!!!
بدون شرح!!!!
خوب روز پنج شنبه هم مامان ٣ تا از دوستای دبیرستانش رو دعوت کرده بود و خونه مامان جون بودیم!!! (عجبا!!! یکی دیگه مهمونی میگیره بعد خونه یکی دیگه دعوت میکنه!!) به هر حال به من که حسابی خوشششش گذشت.
این منم و پرنیان جونم دخمل خاله فرزانه که من واقعا ازش خوشم اومد:
اینجا هم داریم با هم شطرنج بازی میکنیم!!! البته من به شیوه خودم بازی میکنم (اسم اکثر مهره ها رو بلدم و جای چیده شدنش رو هم تا حدی یاد گرفتم)
پرنیان گلی دختر فوق العاده مهربون و مودبیه و من فکر میکنم هر کی اونو ببینه فوری عاشقش میشه.
اینم یه مهمون کوچولوی دیگمون که اسمش علی آقا هستش و خیلی پسر نااز و مهربونی بود.
یه مهمون کوچولوی دیگه هم داشتیم که شما میشناسینش ولی طفلکی به خاطر واکسنی که روز قبلش زده بود اصلا حال و حوصله نداشت.
خوب اینم از خاطرات به تعویق افتادمون.
این روزا هوا خییییییلی گرمه و من عااااشق حموم کردن هر روزه هستم و کلی تو حموم عشق و حال میکنم با آب بازی!!
و اما آخرین اثر نقاش کوچولو این منظره قشنگه:
راستی تا یادم نرفته بگم ما انشاالله آخر این هفته عازم شمال هستیم. خداحافظ حلالمون کنید