دشت بدون گل
سلام.
اومدم خاطره روز جمعه رو براتون تعریف کنم.
عصر جمعه به همراه دایی حمید- دایی مهدی - دایی حسین و بابا حاجی اینا راهی گردش شدیم.
ما با ماشین دایی حسین رفتیم و توی راه من همش سوال جواب میکردم که کجا میریم؟
مامان توضیح داد که میخوایم بریم دشت لاله های واژگون.
من: لاله های واجگون چیه؟
- یه جور گله که سرش برگشته طرف پایین خیلی خوشگله.
و دیگه من شروع کردم و دقیقه به دقیقه میپرسیدم پس واجگون کو؟؟
کی میریم تو واجگون؟
همه دارن میرن واجگون؟
اینجا واجگونه؟؟
و مامان این شکلی بود:
خلاصه رسیدیم به یه دشتی و مستقر شدیم و سوال های من در مورد واجگون همچنان ادامه داشت!! آخه اونجا که من چیزی ندیدم!!
گفتند باید کمی بریم بالای کوه تا گل ها رو ببینیم و همگی راه افتادیم به سمت کوه.
ولی انقدر با صحنه های بد مواجه شدیم که نگو!! (فکر بد نکن!! منظورم این جور صحنه هاست!!)
خلاصه جوری گلهای واجگون بیچاره رو داغون کرده بودن که باید اسمشون رو میذشتیم لاله های سرنگون!!!!
واقعا خجالت آور بود!! من که یادم نمیاد ولی بزرگتر ها میگفتند سالهای پیش دامنه کوه پر بوده از گلهای زیبا ولی الان فقط تعداد کمی گل لابه لای خارها بود!!
خلاصه دلم برای گل ها کباب شد!!
اینجا دارم لاله آسیب دیده رو نوازش میکنم:
در حال لذت بردن از هوای پاک و منظره نه چندان زیبا!!!!
اینم من و دایی حسین:
دوتا عکس قشنگ از لاله ها:
اون بالا که بودیم گزارشگر شبکه خبر هم اومد و با دایی مهدی مصاحبه کرد و کلی موجب خنده و سرگرمی ما شد!!
بعد که اومدیم پایین من و علی دوتایی دست همدیگه رو گرفتیم و کلی با هم گشتیم!!
عکس پایین با مقادیر زیادی زووم گرفته شده!! خیلی دور شده بودیم و گوشمون به صدای بزرگترها بدهکار نبود.
خلاصه اگه از آسیب هایی که به لاله ها زده بودن و زباله هایی که دامنه کوه رو پر کرده بود بگذریم شاید بشه گفت پیک نیک خوبی بود!!!
ولی واقعا چرا؟؟؟؟