آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

آویسا کوچولو

دشت بدون گل

1390/2/11 7:57
نویسنده : مامان پاتمه
259 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.

اومدم خاطره روز جمعه رو براتون تعریف کنم.Hippie

عصر جمعه به همراه دایی حمید- دایی مهدی - دایی حسین و بابا حاجی اینا راهی گردش شدیم.Yah

ما با ماشین دایی حسین رفتیم و توی راه من همش سوال جواب می‌کردم که کجا میریم؟

مامان توضیح داد که میخوایم بریم دشت لاله های واژگون.

من: لاله های واجگون چیه؟

- یه جور گله که سرش برگشته طرف پایین خیلی خوشگله.

و دیگه من شروع کردم و دقیقه به دقیقه می‌پرسیدم پس واجگون کو؟؟سوال

کی میریم تو واجگون؟نیشخند

همه دارن میرن واجگون؟متفکر

اینجا واجگونه؟؟ابرو

و مامان این شکلی بود:آخ

خلاصه رسیدیم به یه دشتی و مستقر شدیم و سوال های من در مورد واجگون همچنان ادامه داشت!! نیشخندآخه اونجا که من چیزی ندیدم!!متفکر

گفتند باید کمی بریم بالای کوه تا گل ها رو ببینیم و همگی راه افتادیم به سمت کوه.

ولی انقدر با صحنه های بد مواجه شدیم که نگو!! (فکر بد نکن!! منظورم این جور صحنه هاست!!)چشمک

خلاصه جوری گلهای واجگون بیچاره رو داغون کرده بودن که باید اسمشون رو میذشتیم لاله های سرنگون!!!!

واقعا خجالت آور بود!! من که  یادم نمیاد ولی بزرگتر ها می‌گفتند سالهای پیش  دامنه کوه پر بوده از گلهای زیبا ولی الان فقط تعداد کمی گل لابه لای خارها بود!!Begging

خلاصه دلم برای گل ها کباب شد!!دل شکسته

اینجا دارم لاله آسیب دیده رو نوازش می‌کنم:

در حال لذت بردن از هوای پاک و منظره نه چندان زیبا!!!!

اینم من و دایی حسین:Flower

دوتا عکس قشنگ از لاله ها:For You

 

اون بالا که بودیم گزارشگر شبکه خبر هم اومد و با دایی مهدی مصاحبه کرد و کلی موجب خنده و سرگرمی ما شد!!

بعد که اومدیم پایین من و علی دوتایی دست همدیگه رو گرفتیم و کلی با هم گشتیم!!

 عکس پایین با مقادیر زیادی زووم گرفته شده!! خیلی دور شده بودیم و گوشمون به صدای بزرگترها بدهکار نبود.

خلاصه اگه از آسیب هایی که به لاله ها زده بودن و زباله هایی که دامنه کوه رو پر کرده بود بگذریم خنثیشاید بشه گفت پیک نیک خوبی بود!!!

ولی واقعا چرا؟؟؟؟

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)