آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

آویسا کوچولو

اندر احوالات آویسای 2 ساله!!

1389/9/22 13:44
نویسنده : مامان پاتمه
307 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. ممنونم که اینقدر از تزیینات مامان تعریف کردین و باعث شدین مامانی کللللی خوشحال بشه.smile emoticon kolobok الان کلی اعتماد به نفس درش ایجاد شده!http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ak.gif

خوب اول چند کلمه حرف با بچه های ناز نازی درام!!

بچه ها جون پشت شیشه بخاری ها هیچ خبری نیست!!!! http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ae.gifاینو از منه داغ دیده به گوش بگیرین و هوس امتحان کردن به سرتون نزنه!!! جریان از این قراره که من هیچ موقع به بخاری کاری نداشتم و همون پارسال که خیلی کوشمولو بودم وقتی مامان گفت این جیزه و بهش دست نزن کاملا قانع شدم ولی پریشب نمیدونم چه اتفاقی افتاد که یه هو رفتم طرف بخاری! http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/af.gifبه شعله ها نگاه کردم انگار آتیش داشت باهام حرف میزد و میگفت بیا منو بگیر!!! http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ao.gifاینه که منم کنجکاوی کردم و دست گذاشتم به بخاری! دست گذاشتن همانا و جییییغ بنفش کشیدن همان!!!http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ar.gif خلاصه چشمتون روز بد نبینه از ساعت 7 و نیم شروع کردم به گریه و تا 10 یک نفس گریه کردم! پماد سوختگی و خمیر دندون و سیب زمینی و هزار تا نسخه دیگه هم جواب نداد که نداد!! خداییش مامان هم سنگ تموم گذاشت و پا به پای من اکش ریخت! http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/al.gifبعد هم تا نزدیک صبح کنارم نشست و یه ظرف آب گرفت تا من دستم رو بذارم توش و بتونم بخوابم!

اینجا هم دارم با دست های کوچولوی تاول زده ام دعا می کنمhttp://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/aa.gif که این بلا سر هیچ بچه ای نیاد!!!

خوب از داغ و اشک و اینا بگذریم و بریم سراغ بقیه حرف ها.http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ad.gif

قبل از تبلدم مامان برای یه سمینار باید می رفت تههان (تهران)و من برای اولین بار یک شب رو بدون مامانی و پیش مامان جون شیرین خوابیدم. برای من و مامان تجربه سختی بود و از اون به بعد هر جا میخواد بره ازش قول می گیرم که دیگه تههان نره!!

این پازل رو مامان از تههان برام خریده و من بهش می گم سوداغی!!! (سوغاتیه خوب!!!) http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/an.gif

اینجام خلاقیتم گل کرده و صندلی درست کردم!!http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/bb.gif

راستی مامان و بابا برام کارت های موسسه تراشه های الماس رو گرفتن. با کمک این کارت ها من دارم یاد میگیرم بخونم. الان11تا کلمه یاد گرفتم که بخونم و عاااشق کلمه بازی هستم!! و تا چشمم به کارت ها می افته ذوق می کنم و از مامان می خوام کلمه جدید بیاره.http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/bd.gif

شاید در کل روزی 15 دقیقه بیشتر کلمه بازی انجام ندییم ولی من خیلیی زود و سریع توی مرحله اول کلمه ها رو یاد می گیرم. این کار رو مامان و بابا به این دلیل شروع کردند که اعتقاد دارند من خیلی باهوشم و دلشون میخواد هوش و استعدادم درست هدایت بشه. الان به کمک اسباب بازی جدیدم که گمش کردم و نشد عسکش رو بذارم!!اشکال هندسی مستطیل و نیم دایره و پنج ضلعی رو هم یاد گرفتم  (مثلث و دایره و مربع رو بلد بودم)http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/bh.gif

هر شب قبل از خواب از مامان می خوام برام شعر بخونه و دو شب که مامان شعر رو خوند شب سوم خودم هم باهاش می خونم! الان شعر های :پاییزه و پاییزه ، توپ سفیدم، دویدم و دویدم، بزی ایشس تو ایبون (نشست تو ایوون)، یه سگ دارم کوچولو، اتل متل توتوله، چمش چمش دو ابو، ای زنبور طلایی و همین طور کلی از شعرهای کتاب هام رو بلدم بخونم.http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ay.gif

خوب اینم نمونه کمک دادن هام به مامان!http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ag.gif

و شیوه تلوزیون دیدنم!http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ah.gif

جدیدا مامان جرات نمیکنه دوربین بیاره ازم عسک بگیره چون من فوری دوربین رو تصاحب می کنم و اثرهای هنری به جا میذارم اینم نمونه اش:http://ownnote.persiangig.com/Smile.Tosi/ab.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ماهان
1 تیر 90 17:46
الهی بمیرم برای دست کوچولوت عزیزم این بلا سر ماهانم اومده
shahab
2 تیر 90 0:54
آفرین آویسا جوووون الان چند تا کلمه با این روش یاد گرفتی؟ وآفرین به مامان و بابای خوبت که اینقدر حواسشون به شما هست
سارا شکری
16 مرداد 90 4:43
سلام بر عاطمه جوشان و احساس روان وسرشک ریزان مامان پاتمه , مادر نوفکر و نواندیش و شفیق سایبری ..براستی که نی نی فرشته روی داری. نورچشمم تهیدستی و فقر زدگی بر سراسر چیره گشته مملکت به یغما رفته ام ,بر آنم داشت, در قالب دست نوشته ها, دیدها ونگریسته هایم را با و اژگان کهن و زبان زیور پارسایان, بنگارم و رشته نگارشم را با دردمندان شروع کنم. همبنک کتاب دردمندان اثر خوذم برای دانلود آماده است . امید که مورد پسندت باشد.