آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

آویسا کوچولو

35 ماهگیم مبارک

سلام دوستای خوب و نازم بابت همه تبریک ها ممنون امروز تولد 35 ماهگیه منه   تا 3 ساله شدنم فقط یک ماه مونده. اینم کیک 35 ماهگی که مامان دیشب برام پخت. چند روزیه حالم خوش نیست و خیلی سرفه میکنم. امروز مامان منو برد دکتر همش میگم چه بد که من سرما خوردم ! آخه خییییلی هوس شکلات کردم! کلی حرف برای گفتن داشتم ولی نمیدونم چرا همش یادم رفته!!! شاید به خاطر اینه که توی مطب دکتر خیلی معطل شدیم! انگاری همه بچه ها مریض شدن! یه کم از این روزام بگم: مدتیه دائم به مامان میگم باید یه نی نی بیاری! همش میگم من یه داداش کوچولو میخوام! میخوام بغلش کنم!! ولی نمیدونم چرا هر چی میگم مامان اصلا به روی خو...
11 آبان 1390

آویسا قهرمان میشود

سلام دوستای خوبم بعلههههههههههههههههههه ما دوباره تو وبلاگ میثمک اول شدیم اینم بگم که بدون لطف و رای شما هیچ وقت اول نمیشدیم دوستتون دارم دوستای گل و بامعرفت من وقتی تو کامنت دونی میثم اسم های آشنای شما دوستای خوب رو میدیدیم کلی ذوق میکردیم   خوب این وسط باید چند تا تشکر ویژه هم بکنیم اولیش از نازنین جون مامان فاطمه که کلی واسه ما تبلیغ کرد و خداییش چند تا رای آخر رو اگه برامون جمع نمیکرد ما اول نمیشدیم بعدشم خاله یسنا مامان باران کوچولو که تو وبلاگش واسمون تبلیغ کرد و بعد هم مهسا جون که کلی رای تو خوابگاه از دوستاش برامون جمع کرد و خجالتمون داد. این عکس نفرات اول تا سوم &nb...
4 آبان 1390

رای گیری فینال مسابقه با مزه ترین نی نی

سلام دوستای خوبم مسابقه بامزه ترین نی نی که توی وبلاگ میثمک برگزار شد رو یادتونه؟ همونی که من اول شدم ورژن 2 این مسابقه با رقابتی بسیار تنگاتنگ تر از قبل اجرا شد و ما تونستیم به مرحله فینال برسیم. حالا توی فینال برای برنده شدن به رای شما دوستای خوبم احتیاج دارم این سری به شرکت کنندگاه فرصت داده شد تا حزب و ائتلاف تشکیل بدن و حسابی تبلیغ کنن ما هم عضو حزبی هستیم به نام دخملکای خوشگل با حضور 5 تا دختر ناز نازی این هم بنر تبلیغی حزبمون هستش یادتون نره فردا(دوشنبه) از ساعت 10 توی وبلاگ میثمک رای گیریه فراموش نکنید حتما آدرس وبلاگ یا ایمیل خودتون رو موقع رای دادن وارد کنید...
1 آبان 1390

تولد هامان کوچولو

سلام دیروز جمعه تولد هامان کوچولو بود. هامان یکساله شد. امسال قرار نبود براش جشن و مهمونی بگیرن. ما روز پنجشنبه رفتیم خونشون تا به هامان خوشگله تبریک بگیم و یه هدیه ناقابل براش بردیم. من از خونه کلی ذوق و شوق داشتم و میخواستم برم به هامان یاد بدم تا چه جوری شمع فوت کنه. هامان خیلی منو دوست داره به من میگه آدا و دنبالم میاد. دایی میگه هامان به هبچ بچه دیگه ای اینجوری علاقه نداره و از دست بچه ها فرار میکنه ولی در عوض منو دوست داره. اون وقت منم هر چی هامان میاد طرفم جیغ و داد راه میندازم و دوست ندارم بیاد پیشم! اگه گفتین توی عکس پایین هامان کجا نشسته؟! اینم نمای باز عکس!   بعد از ظهر یه تو...
23 مهر 1390

یک عدد آویسای خیال پرداز

سلام دوستان. توضیح مهم: بخش لینکدونی وبلاگ ما دچار مشکل شده! یعنی  گوگل ریدرمون مشکل پیدا کرده و به همین دلیل تعدادی از لینک  ها نشون داده نمیشه. دوستای خوبم ما لینک هیچ کس رو  حذف نکردیم لطفا از ما ناراحت نشین. سواد مامان به جایی قد  نداد والان خاله نازنین گل داره کمکمون میکنه تا درستش  کنیم. امیدوارم تا اون لحظه کسی با ما قهر نکنه! و لطفا کامنت که میذارین آدرس وبلاگ یادتون نره! آخه ما بعضی  از آدرس ها رو نداریم   و اما تو ضیح در مورد عنوان این پست. شاید اکثر مامان ها با خیال پردازی کودکان آشنایی داشته باشن. حدود 5-6 ماهی هست...
20 مهر 1390

روز جهانی کودک

امروز روز ما بود روز ما بچه ها! من که از صبح داشتم کارتون میدیدم! به قول خودم 20 تی بی کلی کارتون پخش کرد!(20 تی وی) و من حالشو بردم. مامان که هر روز فقط یک ساعت اجازه میداد کارتون ببینم امروز زیاد سخت گیری نکرد! عصر هم رفتیم با هم چند تا مقوا و کاغذ رنگی خریدیم تا مثلا کاردستی درست کنیم و من سرگرم بشم. خیلی بهم خوش گذشت و کلی از خودم خلاقیت نشون دادم!! اینم نتیجه ش! ستاره کار دست خودمه! یعنی خودم چیدم و چسبوندم بقیه رو من فقط چسبوندم و براشون چشم گذاشتم! روز 5شنبه مراسم عقد کنون پریسا دختر عمه ام بود به من خیلی خوش گذشت. اینم عکسام قبل از رفتن به مراسم.     ...
16 مهر 1390

تبریکات دوگانه!

امروز دو تا مناسبت داشت! یکی روز دختر بود که به همه دختر های ناااز و دوست داشتنی تبریک میگم. من از طرف خاله حمیده دو تا شلوار خوشگل هدیه گرفتم و کلی هم اس ام اس  برای من به گوشی مامان فرستاده شد از همه دوستای مهربونم که انقدر به یاد من بودن ممنونم یه تشکر ویژه هم از خاله نگار جونم که تو وبلاگ نازنین یه پست خوشگل گذاشته و از منم یاد کرده. خوب این از مناسبت اول و دومین مناسبت هم تولد مامان فاطمه بود. چند روزی بود من توی خونه هر چی دم دستم بود به مامان میدادم و میگفتم تولدت مبارک مامان جون اینم هدیه من!!! حالا این هدیه میتونست اسباب بازی خودم یا هر چیز دیگه ای باشه!!! تا اینکه امروز عصر مامان جون...
7 مهر 1390