حموم
سلام راضی جون مرسی باسم نظر دادی. منم دلم میخواد شما رو ببینم! دیروز عصر مامان جون شیرین اومدن خونمون خیلی خوشال شدم چون مامان جون همش منو بغل میکنه و باهام بازی میکنه . مامان بزرگ هم که طبقه پایینه همین طور وقتی میاد همش با من بازی میکنه. ولی الکی خوشال شدم چون شنیدم مامانی داشت به مامانش میگفت من میرم حموم بهداَ شما آویسا رو بیارین بشورمش! همش نگران بودم من از حموم خیلی میترسم! رو سرم شامپو میمالن که خیلی تخل و بد مزه است!! تازه انقدر آب میریزن روم من همش میترسم غرق بشم!! خلاصه انقدر تو حموم گریه کردم که وقتی اومدم بیرون از خستگی لالا کردم. پیش خودمون بمونه ...
نویسنده :
مامان پاتمه
12:27