آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

آویسا کوچولو

یه روز بهار رفته بودیم زیارت

1392/3/27 17:11
نویسنده : مامان پاتمه
433 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بغل

چهارشنبه گذشته باز هم از طرف خاله مریم یکی از دوستای مامان به مهمونی دعوت شدیمتشویق

مامان میگفت بعضی از دوستایی که اونجا بودن رو از دوره راهنمایی به این ور ندیده بودهخیال باطل که خیلی خیلی از دیدنشون خوشحال شد و به من هم حسابی خوش گذشتهورا

اینم یه عکس دسته جمعیقلب

 


از راست:

راضیه قلب، آویسا!از خود راضی علیقلب، آویناقلب، پرنیاقلب، محمد حسینقلب، ابوالفضلقلب و سایناقلب

اینم من و علی جونقلب

 


و من و پرنیا و آویناقلب

 


با راضیه دخمل خاله طاهره حسابی دوست شدم.مژه

روز جمعه عصر مامان جون شیرین زنگ زدن گفتن میخوان برن امامزاده حمزه علی و گفتن اگه میخوایم باهاشون بریملبخند ما هم که حسسسابی حوصلمون سر رفته بودخمیازه رفتیم یه زیارتی کردیم پایین امامزاده یه محوطه سر سبز قشنگ بود که اونجا کمی استراحت کردیم ولی چون راه دور بود من کلی غر زدم و تو راه برگشت هم تو بغل بابا خوابم برد.خواب

اینم عکس های اون روز که من حسابی تو مود عکس بودم و هی ژست میگرفتم.زبان

 

 06800000 06800000 06800000 06800000

 12300000 12300000 12300000 12300000

 07000000 07000000 07000000 07000000

 14300000 14300000 14300000 14300000

 08700000 08700000 08700000 08700000


و اینم یه شب تو پارک با علی و هادی پسر دایی هامتشویق

 

 

بغلماچبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)