آویساآویسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

آویسا کوچولو

بازگشت

1391/11/25 12:12
نویسنده : مامان پاتمه
652 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوست های گل و مهربونمونبغل

خیلی خیلی ممنونیم که تو این مدت همراه و شریک غم ما بودینقلب

کامنت های پر از محبت شما خیلی به ما دلگرمی میداد.قلب

دوست های مهربونی که اسمس های پر مهر برای مامان میفرستادین واقعا ازتون سپاسگذاریمبغل

برای همه شما یک دنیای شاد و خالی از غم آرزو میکنیم.لبخند

بابا حمید هم تشکر ویژه کرده و گفته از طرفش بگیم که چقدر تسلیت های شما بهش تسلی داده.قلب

خوب روزهای خوبی رو نگذروندیم.ناراحت

خیلی خیلی سخت بودناراحت

ولی الان با روحیه بهتری برگشتیم پیش شمالبخند

تو این مدت که مامان و بابا حوصله نداشتند به من هم خیلی سخت میگذشت.ناراحت

یه مقدار درگیریهاشون با من توی خونه زیاد شده بودآخ و من هم این روزها مقداری لجباز و حرف گوش نکن شدم!خجالت

بعضی وقت ها بابا و مامان جلوی لج بازی های من واقعا کم میارن!! خجالت

ولی خوب اینم بالاخره یه مرحله ای از رشد هستش و اونها بسیار امیدوارن که این دخترک سرکش به زودی دوباره آروم میشه.خیال باطل

بگذریم! بریم سراغ حرف های قشنگ چشمک

16-17و 18 بهمن توی مهد برای ما جشن گرفتند و روز 16 بهمن هم ما رو بردند رستوران برای صرف ناهار که خیلی بهم خوش گذشت.از خود راضی

این عکس ها ماله همون روز صبحه:

 

 

 

 

 

 

ناهار چلوکباب خوردیم

مامان پرسید عزیزم ناهار خوب بوداز خود راضی

و من گفتم آره خوب بود ولی نوشابه نارنجی از ناهار هم بهتر بود!!نیشخند

و در جواب مامان که گفت واسه چی دارن تو مهد براتون جشن میگیرن گفتم: نمیدونم انگار یه آدم خوبی بوده که یه روزی یه کاری کرده و حالا ما جشن میگیریم!!!نیشخند

مامان حسابی قانع شد با این جواب!!!!زبان

چند روز پیش بابایی باهام شوخی میکرد به مامان گفتم: مامان این بابایی خیلی با نمکه ها!! فکر کنم موقعی که داشته به دنیا میومده خدا نمک پاش رو برداشته بهش نمک زده!!خنده

 

از مسافرت قشم مقداری صدف از کنار دریا با خودمون آوردیم چند شب پیش با اونها کاردستی درست کردیم. مامان گفت هر شکلی به ذهنم میرسه با صدف ها درست کنم

من این شکل ها رو درست کردم و مامان برام اونها رو میچسبوند

 

 

شماره 1 : لاکپشت(اینو بردم مهد کودک هدیه دادم به خاله مرضیه)

2: ماهی

3: گل

4: ماهی، اون چیزی که به باله اش چسبوندم غذاست که داره برای بچه هاش میبره!! نیشخند

5: آدم

6: پربانه!زبان

جمعه گذشته هوا به شدت بهاری بود بابا پیشنهاد داد برای تغییر روحیه من بریم پارک.قلب خیلی خوش گذشت حسابی دوچرخه سواری کردم و بازی کردم یه روز عالی بود.از خود راضی مرسی بابابغل

اینم عکس هاش:

 

 

 

 

 

 


اینم یه عکس داغ که همین امروز صبح از من گرفته شده.از خود راضی

 

 

 

فردا قلبValentine قلبهستش و چقدر بهانه های کوچیک برای گفتن دوستت دارم به کسانی که دوستشون داریم زیبا هستند!بغل

 

قلبما خیلی دوستتون داریم همراه های مهربون ماقلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)