آخرین روزهای 91
سلام دوست جونیااااااااااااااا
مرسی که هی به مامانم گفتین آپ کنه منم دلم واسه همتون تنگ شده.
دیگه لازم نیست بگیم خودتون میدونین نزدیکه عیده و همه یه عالمه کار سرشون ریخته
مامان من هم خوب همین طوره اونم با وجود ما دوتا!!!
ولی دیگه خجالت کشید و اومده آپ کنه!
خوب از خودم بخوام بگم....
من حسسسابی خانم شدم
گاهی وقتا مامان منو بغل میکنه میگه تو کی انقدر بزرگ شدی که من متوجه نشدم!!!
کلی از حرف ها و شیرین زبونی هامو مامان یادش رفته!! انقدر نمینویسه تا یادش بره!!
تا اونجایی که ذهنش یاری میکنه براتون میگیم.
چند وقت پیشا!یه جعبه لوازم پزشکی توی مهد بهم جایزه دادند. مدتی توی خونه با مامان بازی میکردیم! بهش میگفتم یعنی! بچه ات مریضه آوردیش دکتر
و مامان آوش رو بغل میکرد میومد پیشم.
یه بار بعد از معاینه آوش گفتم: خانم این بچه خیلی ضعیف شده! بهش بیسکوئیت مادر بدین براش خیلی خوبه... مممم اگه یه بچه دیگه بزرگتر هم توخونه دارین حتما به اونم بیسکوئیت مادر بدین چون اونم دلش میخواد خوب!!!
چند روز پیش به مناسبت روز درختکاری ما رو بردن یه جایی به اسم نهالستان. تا با درختکاری آشنا بشیم.
شبش به مامان گفتم میخوای برات توضیک بدم چه جوری نهال میکاشن؟!!!
مامان: اوهوم توضیح بده
- باید یه لوبیا بذاریم لای دستمال بعدش بذاریم جلوی بخاری و هر روز بهش آب بدیم اون وقت بکاشیمش توی گلدون و میشه درخت لوبیا بعدش لوبیا بهمون میده میتونیم بخوریم!!
بعد مامان یه گلدون کوچولو بهم داد تا خودم رنگش کنم و توش لوبیا بکاشم! اگه کاشیدم حتما عکسش رو اینجا میذارم.
فقط نفهمیدم چرا مامان انقدر میخندید وقتی توضیک میدادم!!!
در مورد رابطه من و آوش شنیدم که مامان خانم تو وبلاگ آوش غیبت منو کرده!! گفته وسایلم رو بهش نمیدم!!
من کلی از اسباب بازی ها و جغجغه های بچگیم رو دادم به آوش اونایی که دیگه خودم باهاشون بازی نمیکنم.
آوش رو خیلی خیلی زیاد دوست دارم تا از مهد میام کلی قربون صدقه اش میرم
فقط میگم به وسائل من نزدیک نشه! وقتی نقاشی میکنم نیاد دفترم رو بکشه تو اتاقم نیاد!! این ها به نظرتون خواسته زیادیه؟؟ آخه من عادت کردم تا آوش نزدیک وسائلم میشه سرش داد میزنم و مامان و بابا خیلی از این کارم ناراحت میشن.
مامان میگه با مهربونی بهش بگم ولی وقتی میخندم و میگم آوش جون دست نزن بازم دست میزنه فقط وقتی سرش داد میزنم میترسه و دیگه نمیاد!!!
سرتون رو درد نیارم بریم سراغ چند تا عکس. من عاااااشق لباس عروس هستم و پیرو این علاقه شدیدم از قشم برام یه لباس عروس خوشگل خریدن
ولی چون الان جایی نیست بتونم بپوشمش گاهی از مامان خواهش میکنم تو خونه بهم بپوشونه و واسه خودم عروس بازی میکنم.
اینم چند تا عکس از من در لباس خوشگلم.
آتلیه مامان تقدیم میکند!!!
فکر کنم مدل خوبی بشم! نه؟
پی نوشت:
لطفا ما رو ببخشین اگه کم میام بهتون سر میزنیم
لطفا ما رو ببخشین اگه کامنت ها رو جواب نمیدیم
لطفا ما رو ببخشین اگه انقدر حضورمون کمرنگ شده
انشاالله در سال جدید یه تکون اساسی به خودمون میدیم